به گزارش ارتباطات و اطلاعرسانی سی و چهارمین جشنواره فیلم فجر، قهرمان داستان در این گونه مستندها طیف وسیعی از آدم ها از بسیار مشهور تا ناشناس را در برگرفته و مخاطبان را بسته به ذوق و استعداد نویسنده فیلمنامه و نیز کارگردان همراه می کند. در مجتبی با بازیگر تئاتری مواجهیم که برای امرار معاش به اجرای نمایش های کودکانه در مهد کودک ها و جشن ها می پردازد در حالی که کاملا از آرمان های خود در این حرفه دور شده است. در عین حال در زندگی شخصی اش هم چالش هایی با همسر و فرزندش دارد که هدفشان مهاجرت از ایران است. مجوعه این اتفاق ها فیلمی هفتاد دقیقه ای به نام مجتبی را شکل داده که مصالح کافی برای تولید مستندی شخصیت محور را داشته است.
اما این اتفاق به چند دلیل رخ نمی دهد که مهمترین آن به عدم تمرکز روی یک تم و به اصطلاح از این شاخه به آن شاخه پریدن های دامن زن در مقام کارگردان بازمی گردد. ایده کمدینی که روی صحنه مخاطبان را خندانده و پشت صحنه با کوهی از مشکلات مواجه است، همیشه جذاب و وسوسه برانگیز بوده که بازیگر بزرگی همچون:چاپلین هم در فیلم سینمایی لایم لایت به آن پرداخته است. دامن زن در این فیلم تلاش زیادی در این باب به خرج داده تا مخاطب از لایه های بیرونی زندگی مجتبی گذر کرده و وارد لایه های درونی زندگی اش شود.
به همین خاطر هم فیلمش را با مشاجره مجتبی و همسرش آغاز کرده و بدون مقدمه چینی مشکلات او را در خانواده به رخ مخاطب خود می کشد و پس از آن تکه های دیگری از پازل داستان مجتبی را کنار هم قرار می دهد. تم مهاجرت را می توان یکی از تم های فیلم به حساب آورد که ابتدا به شکل تم اصلی خود را نشان داده و به مرور به یم تم فرعی تبدیل می شود. بدون شک تم اصلی فیلم، تنهایی است که فیلمساز هم روی آن تاکید زیادی کرده که قهرمان فیلم را از محیط پیرامونش منفک کرده و وارد جهانی ذهنی می کند. جهانی که در آن نه همسر و دختر مجتبی و نه دستیار درگیر ابزار فنی و تکنیکی کار حضور نداشته و او را با دنیای نمایش و آنچه که به آن عشق می ورزد، تنها می گذارند.
سکانس نشستن او در حمام و خیره شدن های غم انگیزش به حباب های صابون که پیش رویش می ترکند، استعاره از آرزوهای به هدر رفته اوست. آرزوی بازیگر بزرگ و مطرح شدنی که در نهایت همچون همان حباب ها ترکیده و او را به جایگاهی رسانده که اصلا دوستش ندارد. دامن زن در بخش های مربوط به خانواده مجتبی عالی عمل کرده و سکانس های او و همسر و دخترش را عالی از کار درآورده است. هر چند که در برخی لحظات این بازسازی کردن لحظات رخ داده، خودش را به رخ مخاط کشانده و فیلم را به هر چه بیشتر به فضای یک مستند-داستانی نزدیک می کند.
مجتبی به عنوان قهرمان فیلم، یک بازیگر است و این دست کارگردان را برای خلق یک بازی در بازی باز گذاشته و این سوال را به ذهن مخاطب می آورد که آیا او در مواجهه با همسر هم در حال بازی است یا خیر؟. مجتبی با همه نقاط قوتش می توانست بهتر از اینها از کار دربیاید اما جلو زدن سوژه از فرم و غلبه اولی بر دومی جلوی این امر را گرفته و لطماتی به کلیت آن وارد کرده است. با این حال تلخی حاکم بر فضای فیلم از جنس تلخی های بعضا تحمیلی برخی مستندها نبوده و کاملا از دل داستان بازیگری بیرون آمده که روزی آرزوهای بزرگی در سر داشته و حال برای امرار معاش تن به تقدیر خود داده است.