به گزارش ارتباطات و اطلاع رسانی سی و چهارمین جشنواره فیلم فجر، فیلم مجتبی فیلمی خوش ساخت، سرخوش و دلنشین است. فیلمی که در پس آن سرخوشی، تنهایی و غربت انسان مطرح است. تنهایی ای که کاراکترش آنرا فریاد نمی زند، شعار نمی دهد و حتا یک بار هم در طول فیلم به لب نمی آورد که تنهاست .
اما وقتی او را در خانه اش یعنی امن ترین جای جهان برای یک انسان، می بینیم تنهاییش بیداد می کند. وقتی فیلم شروع می شود در ابتدا شرایط، ما را به سمتی پیش می برد که با یک مرد که بر زن، دختر و خانه اش حکم می راند و دیکتاتوری میکند روبروییم اما دیری نمی گذرد که کارگردان شخصیت واقعی کاراکتر فیلمش را برای ما نمایان می کند.
فیلم نق نمی زند، غر نمی زند و تلخ روایت نمی شود و فیلمساز هوشمندی به خرج می دهد تا موضوعی تلخ، تیره و دردآور را در بستری شیرین روایت کند هر چند که در پایان فیلم این تلخی کام شیرین مخاطب را تلخ می کند اما این اتفاق رو و سطحی نیست بلکه این تلخی پس از به پایان رسیدن فیلم است که ناخوداگاه یقه ی مخاطب را می گیرد.
از سکانس های فوق العاده این فیلم ، صرف نظر از سکانس ابتدایی فیلم می توان به حضور مجتبی در خانه مادر پیرش اشاره کرد که چقدر دلنشین، بی هیچ تظاهری مخاطب را با خود همراه می کند و نشان از آن دارد که فیلمساز در خلق و ارائه آن صحنه موفق عمل کرده است. فیلم با شروع اش ما را به سرعت بی هیچ ملاحظه ای وارد زندگی کاراکترهایش می کند.
کارگردان به جای آنکه کاراکترهایش را کلیشه وار مجبور کند تا رو به دوربین از خود و آرزوهایشان برای ما سخن بگویند تدابیری اندیشیده تا اطلاعات و داده های مورد نیاز یا از طریق گفتگو میان کاراکتر اصلی و دیگر کاراکترها رخ بدهد یا به زبان قصه از زبان عروسکها ارائه شود.تنها در یک مورد این قانون خود نوشته ی فیلمساز نقض می شود و آن زمانی است که دختر مجتبی رو به دوربین از پدرش می گوید و چون در جای دیگری از فیلم به این شیوه، چه از همین دختر و یا دیگر شخصیتهای فیلم استفاده نشده است می تواند از معایب فیلم محسوب شود زیرا از کل فیلم که شکل روایتی اش برای مخاطب از سوی فیلمساز جا افتاده است بیرون می زند و با ساختار کلی فیلم همخوانی ندارد. مجتبی بر خلاف هیکل درشت و صدای سنگین اش که از پختگی لازم جهت ایفای نقشهایش برخوردار است، آدمی است که هنوز کودک درونش زنده است و نمی گذارد که از پای بیفتد. هر چند که گاه و بی گاه از سوی همسر و فرزندش تحقیر می شود و رنجور می شود اما همچون کودکی بی هیچ کینه ای پس از لحظه ای فرامشش می شود و به خوانواده اش برمی گردد.
او در بیرون هم مساله دارد و به طور دائم از منظر بقای شغل خود با تهدید مواجه است. ما گوشزدهای شاگرد یا دستیارش را در همین خصوص شاهدیم که بارها به او در خصوص لزوم به روز کردن تجهیزات کاری تذکر می دهد. سر آخر ابزار جدیدی برای کار خریداری می شود که این اتفاق خوشایند مجتبی نیست و احساس می کند ورود این ابزار جدید و تکنولوژی می تواند نقش خود آدمها را نادیده بگیرد کما اینکه در جمله ای ناب و بی نظیر رو به شاگردش می گوید: وقتی که ابزاری این کار را می کند ،پس من اینجا دیگه چه کاره ام؟؟!! جمله ای که دقیقاً به حذف آدمی و نادیده گرفتن روحیات انسانی در جهان مدرن و کنونی اشاره می کند.
نشان دادن روحیه ی زلال کودک وار مجتبی در آخرین صحنه از فیلم به اوج می رسد و آن صحنه ای است که او کف حمام نشسته و حباب های ایجاد شده از کف صابون را که به بالا می روند را با شوقی وصف ناشدنی تماشا می کند و از این کار کیف می کند.
فیلمساز می توانست با حذف موراد تکراری اجرای نقش های مجتبی در شرایط و مکانهای گوناگون کاری که فیلم را بی جهت کش دار کرده، بر ایجاز فیلم بیفزاید. دلیلی ندارد وقتی صحنه ای در فیلم، اطلاعات جدیدی ارائه نمی دهد تا فیلم را پیش ببرد استفاده شود، زیرا باعث می شود تا فیلم از حرکت بیفتد. لزوم کاربرد اینگونه صحنه ها با توجه به عدم کارکردشان خود به خود از بین می رود.
از نکات مثبت فیلم می توان به این اشاره کرد که در کنار محتوا سعی شده از نظر فنی نیز کار درست و سینمایی پیش رود و در عین حال حس صحنه ها از بین نروند و فرم، توسط فیلمساز و گروه اش حفظ شود. کارگردان از تصاویر نور پردازی شده و قاب بندی های چیده شده در جهت بهبود کار بهره برده است تا از شلختگی پلانها که می توانست در یک فیلم مستند به بهانه ی از دست نرفتن تداوم حس به وجود آید جلوگیری کند.
از : عباس روزبهانی