به گزارش ارتباطات و اطلاع رسانی سی و چهارمین جشنواره فیلم فجر، گوشی بی سیم در دستی از پشت ماشینی نظامی در میان هیاهو و غبار ناشی از جنگ نگاهمان را از آن خودش می کند.
انگار قرار است این سر و صدای برخواسته از زمانی نه چندان غریب، برایمان قریب شود.
و چه خوب محمدحسین مهدویان و دوستانش بی هیچ واسطه ای ما را در میان این زمان گم شده در تاریخ پرتاب می کنند.
زمانی که در این زمانه سکه اصحابش خریداری ندارد!
و چه خوب ما را خریدار مردی می کند که خود خریدار دل مردمانش بوده و هست!
من عاشق شدم!
عاشق برادر احمد( متوسلیان)
عاشق اطرافیان او
عاشق مردمانش
و عاشق حال خوبشان
عاشق آن بخش از تاریخ که قهرمانی از جنس مردم را در خودش گم کرد و چنان رازی سر به مهر برایمان نگهش داشت.
برای مایی که در میان هیاهوی قدرت و ثروت و غبار آلودگی این شهر دستمان بر زمین و زمان بسته شده است.
ایکاش چراغهای سالن روشن نمی شد
ایکاش سینما ما را برای همیشه در همان حالهایی که موقع تماشای فیلمهای دوست داشتنی مان داشتیم، جادو می کرد و نگهمان می داشت.
ایکاش آن مرد در قاب آخر فیلم ظاهر می گشت و ما را اینچنین منتظر نمی گذاشت
آخر امروز خیلی نیازش داشتیم!
ایکاش…
سید روح الله حجازی