به گزارش ارتباطات و اطلاع رسانی سی و چهارمین جشنواره فیلم فجر، نکتهای که فیلم قربانپور را جذاب نشان میدهد طرح مسئله بدون بزرگنمایی رایج در اینگونه از فیلمهاست. کارگردان بحث خود را در «مقدمه» از تکگویی جوانی آغاز میکند که قصد دارد هویت خود را بیاید. اطلاعاتی که این جوان در ابتدای فیلم ارائه میدهد کمی گنگ بهنظر میرسد. او در آغاز عناصری را در بازخوانی اطلاعات همنشین کردهاست که با یکدیگر در تناقض قرار میگیرد و همین تناقض سبب میشود عطش مخاطب برای پیگیری داستان بیشتر شود. مرد جوان راوی درباره خانوادهاش صحبت میکند. تصاویری از جمع خانوادگی به ما نشان داده میشود، اما بنابر اظهارات راوی در مییابیم که هیچکس او را پیش از ۴۰ روزهگیاش بهیاد نمیآورد. البته کارگردان در بودجه بندی زمانی که برای فیلمش درنظر گرفته، مخاطب را چندان در انتظار پاسخ این ماجرا نگذاشته و پاسخ آن را میدهد. این جوان کودکی بازمانده از بمباران شیمیایی حلبچه است که برای نگهداری به خانوادهای جنگزده از آبادان سپرده شده و بعد این خانواده به مشهد کوچ کردهاند. قربانپور در این مقدمه به مخاطب این آگاهی را میدهد که با فیلمی معمایی روبهروست. بیشک هم کارگردان و هم شخصیت اصلی مستند «زمناکو» آگاه هستند که این ماجرا دارای چه پایانی بودهاست، اما کارگردان بهعمد اطلاعات را بهگونهای در اختیار مخاطب قرار داده که گویی کشف و شهود برای مخاطب و شخصیت فیلم همزمان در حال رخ دادن است. این شیوه «روایت» که از انتخاب آگاهانه کارگردان نشات گرفته، بر اهمیت «فیلمنامه» در فیلم مستند تاکید میکند. «داستان» این مستند:«درباره جوانی است که آواره از جنگ به خانوادهای سپرده میشود و چون او در اخذ مدارک هویتی دچار مشکل میشود، به جستوجوی خانودهاش بر میخیزد.»
حال این «داستان» باید با کمک عنصر «پیرنگ» و «سبک» تبدیل به روایت شود. «نام و نام خانوادگی» یک «نشانه» برای کسب «هویت» است که از آن بهمثابه عنصری قطعی در شناسایی «هویت» یک انسان یاد میشود. فقدان همین ماجرا به انگیزه شخصیت اصلی برای کشف داستان زندگیاش بدل میود. بنابراین عنصر اولیه «پیرنگ» که یک «فقدان» برای ایجاد عدم تعادل است در داستان شناسایی میشود. این فقدان علاوه بر لایه رویین داستان که برای ادامه مسیر راوی را یاری مینماید بر عنصر دیگری برای دلالتهای ثانویه نیز تاثیر میگذارد. اگر برگه هویتی همچون شناسنامه، کارت ملی و… از دست برود وضعیت «هویت» چه میشود؟ قربانپور در سبک نیز یوه داستانهای پلیسی را بر میگزیند. اطلاعات با سیستم قطرهچکانی و از طریق «اطلاعات محدود» به بیننده عرضه میشود. فیلمساز در چند نقطه بهنظر میرسد ماجرا را به ساحل امنی میرساند که میتواند ماجرا را فیصله دهد، اما همین عناصر بهظاهر ایستا از درون شخصیت را در مسیری تازه قرار میدهد. مرگ مادر، بازگشت پسر به خانه مادری، اجبار او در زندگی با برادر تازه دامادش و…. نقطه عطفهای اولیه این پیرنگ محسوب میشود. اما چون ماجرا از جای دیگری آغاز شده و کارگدان باید به آن پاسخ دهد، روایت ادامه پیدا میکند. این «تعلیق» از یکسو مخاطب را با خود همراه می کند و از سوی دیگر دائم بهواسطه مستند بودن فیلم این یادآوری را دارد که کارگردان آگاهانه مخاطب را از این دالانهای اطلاعاتی و بهظاهر چیدهشده گذر میدهد. قربانپور فیل خود را دائم همچون فنری فشرده می کند تا در انتها برگه نهایی را رو کند. اما در مقابل این لایه رویین، حرکت در لایه زیرین نیز ادامه دارد. جوان در هر برهه و ایستگاهی که از زندگی خود قرار میگیرد با تعریف تازه ای از هویت روبهرو میشود. هویت او دائم تغییر میکند. زمانیکه مجری از او در آستانه روشن شدن نتیجه آزمایش سئوال می کند که در برخورد با خانوادهاش چه حسی دارد، او به گذشته بازگشته و از مادرخوانده خود یاد میکند. همین یادآوری «گذشته» را در زمان «حال» قرار داده و وضعیت آستانهای مرد جوان را دوچندان میکند. یا در فصلی دیگر که پیشتر رخ دادهاست، بازهم مجری از مرد جوان که لباس کردی به تن دارد و در کنار خانوادههایی مینشیند که مفقودینی دارند، سئوال میکند که آیا زبان کردی یاد گرفته یا نه؟ و جوان چند کلمه کردی در میان زبان فارسی بیان میدارد، دوباره بر وجه آستانهای و برساخته بودن هویت تاکید میشود. ملیت، لباس، زبان و….میتوانند زندگی انسان را در برهههای مختلف تغییر داده و هویت تازه ای را برای او شکل دهند. قربانپور در مکثهایی که میان روایت خود در ارائه اطلاعات ظاهری انجام داده به این مفهوم سازی رسیدهاست. روایت روشن شدن وضعیت «زمانکو» در همان دوسوم ایتدایی فیلم مشخص میشود و با توجه به اطلاعات محدود روایت، صحنه رویارویی مادر و فرزند بسیار تاثیرگذار است، بعد از این ماجراست که دایره ضمنی دیگر در روایت گشوده شده و به قول معروف کلان روایت وضعیت و تاثیرگذاری اجتماعی مقوله «جنگ» مورد تاکید قرار میگیرد: «زمانکو» یکی از هزاران قربانی جنگ است که ما نیز در جایگاه مخاطب «درد» او را حس کردیم. پس بدون بیان مستقیم، این پیام و تنها از طریق نزدیک شدن به وجه «محاکاتی» موضوع کارگردان می تواند اثری تاثیرگذار خلق کند.
حال این «داستان» باید با کمک عنصر «پیرنگ» و «سبک» تبدیل به روایت شود. «نام و نام خانوادگی» یک «نشانه» برای کسب «هویت» است که از آن بهمثابه عنصری قطعی در شناسایی «هویت» یک انسان یاد میشود. فقدان همین ماجرا به انگیزه شخصیت اصلی برای کشف داستان زندگیاش بدل میود. بنابراین عنصر اولیه «پیرنگ» که یک «فقدان» برای ایجاد عدم تعادل است در داستان شناسایی میشود. این فقدان علاوه بر لایه رویین داستان که برای ادامه مسیر راوی را یاری مینماید بر عنصر دیگری برای دلالتهای ثانویه نیز تاثیر میگذارد. اگر برگه هویتی همچون شناسنامه، کارت ملی و… از دست برود وضعیت «هویت» چه میشود؟ قربانپور در سبک نیز یوه داستانهای پلیسی را بر میگزیند. اطلاعات با سیستم قطرهچکانی و از طریق «اطلاعات محدود» به بیننده عرضه میشود. فیلمساز در چند نقطه بهنظر میرسد ماجرا را به ساحل امنی میرساند که میتواند ماجرا را فیصله دهد، اما همین عناصر بهظاهر ایستا از درون شخصیت را در مسیری تازه قرار میدهد. مرگ مادر، بازگشت پسر به خانه مادری، اجبار او در زندگی با برادر تازه دامادش و…. نقطه عطفهای اولیه این پیرنگ محسوب میشود. اما چون ماجرا از جای دیگری آغاز شده و کارگدان باید به آن پاسخ دهد، روایت ادامه پیدا میکند. این «تعلیق» از یکسو مخاطب را با خود همراه می کند و از سوی دیگر دائم بهواسطه مستند بودن فیلم این یادآوری را دارد که کارگردان آگاهانه مخاطب را از این دالانهای اطلاعاتی و بهظاهر چیدهشده گذر میدهد. قربانپور فیل خود را دائم همچون فنری فشرده می کند تا در انتها برگه نهایی را رو کند. اما در مقابل این لایه رویین، حرکت در لایه زیرین نیز ادامه دارد. جوان در هر برهه و ایستگاهی که از زندگی خود قرار میگیرد با تعریف تازه ای از هویت روبهرو میشود. هویت او دائم تغییر میکند. زمانیکه مجری از او در آستانه روشن شدن نتیجه آزمایش سئوال می کند که در برخورد با خانوادهاش چه حسی دارد، او به گذشته بازگشته و از مادرخوانده خود یاد میکند. همین یادآوری «گذشته» را در زمان «حال» قرار داده و وضعیت آستانهای مرد جوان را دوچندان میکند. یا در فصلی دیگر که پیشتر رخ دادهاست، بازهم مجری از مرد جوان که لباس کردی به تن دارد و در کنار خانوادههایی مینشیند که مفقودینی دارند، سئوال میکند که آیا زبان کردی یاد گرفته یا نه؟ و جوان چند کلمه کردی در میان زبان فارسی بیان میدارد، دوباره بر وجه آستانهای و برساخته بودن هویت تاکید میشود. ملیت، لباس، زبان و….میتوانند زندگی انسان را در برهههای مختلف تغییر داده و هویت تازه ای را برای او شکل دهند. قربانپور در مکثهایی که میان روایت خود در ارائه اطلاعات ظاهری انجام داده به این مفهوم سازی رسیدهاست. روایت روشن شدن وضعیت «زمانکو» در همان دوسوم ایتدایی فیلم مشخص میشود و با توجه به اطلاعات محدود روایت، صحنه رویارویی مادر و فرزند بسیار تاثیرگذار است، بعد از این ماجراست که دایره ضمنی دیگر در روایت گشوده شده و به قول معروف کلان روایت وضعیت و تاثیرگذاری اجتماعی مقوله «جنگ» مورد تاکید قرار میگیرد: «زمانکو» یکی از هزاران قربانی جنگ است که ما نیز در جایگاه مخاطب «درد» او را حس کردیم. پس بدون بیان مستقیم، این پیام و تنها از طریق نزدیک شدن به وجه «محاکاتی» موضوع کارگردان می تواند اثری تاثیرگذار خلق کند.
از: رامتین شهبازی