حکایت برچسب رد یا تایید
در ساعات ابتدایی روز دوم جشنواره، همهچیز بر محور حرف و حدیث حول اکران فیلم «شعلهور» گذشت؛ شب گذشته رضا رشیدپور، مجری برنامه «هفت»، بخش زیادی از آیتمها را به «شعلهور» اختصاص داد و حمید نعمتالله، کارگران و نویسنده این فیلم را به همراه هادی مقدمدوست دیگر نویسنده فیلم و امین حیایی بازیگر «شعلهور» دور میز نشاند. هر چند این برنامه بیشتر از اینکه چالشی باشد، معرفی و گزارشی از فیلمهای یک کارگردان بود و به تعبیر خیلیها «رپرتاژ سینمایی حمید نعمتالله» نامیده شد، اما خیلیهای دیگر امروز در توییتر خود نوشتند:«رشیدپور کاری که میتوانست را برای حمید نعمتالله انجام داد تا «شعلهور» تماشاگران بیشتری داشته باشد.» با این همه اما شاید امروز اقبال با «شعلهور» یار نبود و شاید هم بود. این درست همان نقطهای است که هر کسی سلیقه شخص خودش را چاشنی قضاوتها میکند و البته از منظر خودش برچسب رد یا تایید تماشای یک فیلم را روی آن میچسباند. تعدادی از اهالی رسانه با خروج از سالن، در توییتر خود نوشتند که فرصت کردند چرت مرغوبی بزنند و میان لانگشاتهای طولانی، خستگی پیدا کردن جای پارک مناسب را حسابی در کنند. آنطرف هم دیگرانی بودند که از حسن انتخاب حمید نعمتالله برای به تصویر کشیدن طبیعت بسیار زیبای سیستان و بلوچستان و فرهنگ مردم آن خطه راضی و متشکر بودند. عدهای نوشتند «شعلهور» وجه زیباییشناسی بیرقیبی دارد و عده دیگری گفتند فیلم شجاعی است که اصلا هضم نمیشود یا به سختی فهمیده میشود. در این میان مخاطبان سیستانی نسبت به نمایش اعتیاد در این منطقه در فیلم «شعلهور» انتقاد تند و تیزی روانه کردند و حمید نعمتالله هم در پاسخ به انتقاد آنها گفت:« کاراکتر ما با خودش اعتیاد را به آن منطقه آورد و مردم آن سرزمین با عشق و خونگرمی با او برخورد کردند. فیلم راجع به کاراکترهای باارزشتان، سرزمینتان و… بود.» بهرحال که عوامل فیلم «شعلهور» قبل از نمایش فیلم برای اهالی رسانه همه کنار هم جای گرفتند و به رسم یادگار تصویرشان را در قاب دوربین عکاسان ثبت کردند تا سندی شود برای یک همکاری ماندگار و امیدواری از اینکه تلاششان دیده و پسندیده شود.
پارادوکس جنگ و صلح
نوبت به «بمب؛ یک عاشقانه» که رسید، تقریبا همهچیز در مدار دیگری چرخید. بیحوصلگیها و گلایهها از فضای غریب پردیس ملت، جایش را به حس خوب تماشای یک فیلم شسته و رفته داد و ورق مکافات روز دوم تا حدی برگشت. اصحاب رسانه با تماشای «بمب؛ یک عاشقانه» پارادوکس جنگ و صلح را با هم یکجا تجربه کردند؛ فیلمی که به تعبیر خیلیها نوستالژیهای دهه شصت را در وجود آدم قلقلک میدهد و عاشقانههای دوران کودکی را که در گذر سالها حسابی خاکخورده، دوباره بیدار میکند. اما «بمب» هم مثل هر فیلم دیگری، مخالفان و منتقدان خودش را هم داشت و درست در یک وجبی تعریفها و تمجیدها، دیگرانی بودند که توقعشان از پیمان معادی برآورده نشده بود و از نظرشان تنها هنر معادی این بود که با کمک محمود کلاری قابهای زیبایی از کلیشهها بسازد که آزار بصری کمی داشته باشد. عدهای نوشتند:«پیمان معادی که خودش در آمریکا به دنیا آمده، در فیلم بمب حال و هوای اجتماعی دهه شصت را به گُلدرشتترین حالت ممکن هجو کرده است. مجهول و سردرگم بودن نقطه کانونی و ثقل داستانی فیلم بمب، آن را به اثری مغشوش آشفته بیهدف و سردرگم تبدیل کرده» و عده دیگری گفتند:«پیمان معادی سراغ موضوع دشواری رفته اما او و همکارانش به خوبی از پس سوژه برآمدهاند و خروجی کار بسیار قابل قبول و دیدنی است.» در نهایت شاید مهمترین حواشی فیلم «بمب؛ یک عاشقانه» صحبتهای عوامل آن باشد؛ پیمان معادی در نشست خبری فیلم گفت :«نگران توقیف فیلم نیستم. نگران این هستم که بگویند فیلم سفارشی است. نمیخواستم از دهه شصت تصویر خشنی بسازم، اگر چه آن دوران، دوران بسیار خشنی بود…عشق در آن دوران غایب بود و کلمه عشق را روی دیوار و در توالت می دیدیم!» آنطرف حبیب رضایی هم اشاره کرد:«ما خیلی زیاد کتک خوردیم… اول کتک میزدند، بعد میپرسیدند.» و به این ترتیب دومین روز سی و ششمین جشنواره فیلم فجر هم تمام شد.