مجید انتظامی، پسر مرحوم عزت الله انتظامی می گوید: بهعنوان پسرش از تمام نقشهایش لذت بردم و افتخار میکنم که فامیلیام انتظامی است و سعی کردم در موسیقی به شیوهای کار کنم که اسم پدرم را خراب نکنم.
به گزارش ستاد خبری سی و هفتمین دوره جشنواره فیلم فجر به نقل از بولتن مجازی(فجر سی و هفتم)، مصراع «پسر کو ندارد نشان از پدر» درباره بعضی ارتباطهای پدر و پسری مانند رابطه مجید انتظامی با پدرش عزتا… انتظامی به معنای واقعی صدق میکند. این پدر و پسر با بازی و موسیقی هنرمندانهشان توانستند فاتح قلبهای یک ملت باشند و ردی از جنس احساس و خاطره در ذهنها بهجا بگذارند. به بهانه گرامیداشت یاد عزت سینمای ایران به سراغ مجید انتظامی و خاطرات مشترکش با پدر رفتیم.
مجید انتظامی از تجربه همکاری مشترک با پدرش در چند فیلم صحبت کرد؛ از فیلمهای «ناصرالدینشاه؛آکتورسینما»، «روزواقعه»، «دیوانهای از قفس پرید»، «جایی برای زندگی» و «حکم». انتظامی درباره نگاه ریزبین و حساس پدرش و صحبتهایی که درباره ساخت موسیقی باهم ردوبدل میکردند، گفت و مهمترین موضوع در تداوم یک کار را «عشق» خواند.
مشروح این گفتگو را در ادامه بخوانید؛
*اولین خاطره سینماییتان با پدر کی و کجا بوده و از چه زمانی متوجه شدید پدرتان یک بازیگر درجهیک هستند و جایگاه ارزشمندی میان اهل هنر دارند؟
در زمان بچگی سینما نمیرفتم و بیشتر نمایشنامههایی وجود داشت که در تالار سنگلج اجرا میشد و پدرم با علی نصیریان، جعفر والی و محمدعلی کشاورز نمایش اجرا میکرد. رفتوآمد هنرپیشهها با یکدیگر که بهعنوان مثال، آقای نصیریان به خانه ما میآمد و درباره هنر، میزانسن و فن بیان صحبت میکردند، از همان دوران برایم خیلی جذاب بود چون معنای بعضی را متوجه نمیشدم. گاهی اوقات درباره بعضی مباحث موافق نبودند و سعی میکردند یکدیگر را قانع کنند و برایم جذابیت از همان موقع بهوجود آمد و خیلی دلم میخواست که من هم یک کار هنری را شروع کنم.
اولین تجربه با فیلم پدرم مربوط به فیلم «گاو» مهرجویی میشود. البته آن زمان تهران نبودم و در آلمان دانشجو بودم و درس میخواندم. این فیلم را آنجا دیدم و به قدری روی من تأثیر مثبت گذاشت که این اولین تلنگر به من بود که پدرم میتواند یک چهره بینالمللی باشد. قبل از آن تئاترهای متعددی از ایشان دیدهبودم، اما در میان فیلمها «گاو» این احساس را در من ایجاد کرد.
*آیا تا به حال تجربه مشترکی با پدرتان داشتید که به عنوان مثال، بازیگر فیلم پدرتان باشد و آهنگساز شما باشید یا پیشنهادی از این دست به شما شده باشد که انجام نداده باشید یا نتوانسته باشید که انجام دهید؟
من قبلا با مخملباف «دستفروش» و «بای سیکل ران» را کار کردم. سر فیلم «ناصرالدین شاه؛ آکتور سینما» آمدند با بابا صحبت کردند که نقش ناصرالدین شاه را بازی کند و حتی مدتی به این نتیجه رسیده بودند که مظفرالدین شاه را هم بازی کند. بابا خیلی موافق نبود و میگفت دو نقش برایم سخت است و بعد از تست دیدند، خوب جواب دادهاست و این اولین تجربه کاری من و بابا شد. اتفاقا هم فیلم خیلی ارزنده بود و هم موسیقی درخشان شد. «محاکمه»، «دیوانهای از قفس پرید»، مستند «آسمان آبی» و یک کار ۱۰ شبه در تالار وحدت بهنام «این فصل را با من بخوان» هم بود.
وقتی پدرم بازیگر فیلمی بود، طبیعی بود که گفتوگوهایی بین من و ایشان شکل بگیرد. به عنوان مثال، میگفت مواظب آن بخش از فیلم که قرار است با اسب بتازم باش که اوج دراماتیک خوبی دارد. ساعتها بر سر این مسائل با یکدیگر صحبت میکردیم. مثلا سر «ناصرالدین شاه؛ آکتور سینما» اصرار داشت که موسیقی فیلم باید فلان شکل باشد، من هم به دلیل اینکه به طور حرفهای کار موسیقی انجام می دادم، سریع منظورش را درک میکردم.
علاوه بر این، سریالی بهنام «محاکمه» به کارگردانی حسن هدایت را با بیش از ۲۰ قسمت با هم کار کردیم که فضایی بسیار عاطفی داشت. فیلم «دیوانهای از قفس پرید» را نیز بهطور مشترک کار کردیم. همیشه فیلمهایی که قرار بود بهطور مشترک کار کنیم، برایم سختتر بود، چون دلهره و نگرانیهایی داشتم که یکوقت موسیقی لنگ نزند و با فیلم جلو نرود. بازیگرانی مثل علی نصیریان، نیکی کریمی و بابا که در آن بازی میکردند جزو درجه یکهای سینما بودند و این کمی کارم را سخت میکرد. اتفاقا کار خیلی با ارزشی شد و موسیقی آن در جشنواره جایزه گرفت. آخرین کاری که با هم انجام دادیم، فیلم مستندی به نام «آسمان آبی» بود که برای بابا ساختند و کار موسیقی آن را من انجام دادم. در کل ما با هم شش یا هفت کار مشترک کردیم.
* از جزئیات صحبتهایی که پیرامون ساخت موسیقی فیلمها با هم داشتید بگویید.
یادم میآید در سریال «محاکمه» دو نقش بازی میکرد که یکی از آنها فرمانفرما بود و خیلی روی موسیقی که قرار بود روی این نقش کار شود، وسواس و حساسیت داشت و بعد از کار زیاد به این نتیجه رسیدم که «مرغ سحر» را نه دقیقا مانند آن، بلکه حسی از آن را در کار پیادهکنم. قسمتهایی که خودش در آن بازی میکرد، خیلی برایش اهمیت داشت و من آن را با رایانه ضبط میکردم و بارها گوش میکرد. بارها آن صحنه را میدید و پابهپای آن گریه میکرد و خیلی برای کارش وسواس داشت.
*فرزند یک هنرمند بزرگ بودن حُسن خیلی بزرگی است، اما برای اینکه زیر سایه او قرار نگیرید و شخصیت مستقلی پیدا کنید، چقدر تلاش کردید؟
حرفه ما با هم خیلی تفاوت داشت؛ بابا هنرپیشه روبهروی دوربین و من آهنگساز پشت دوربین بودم. بابا یک نمایشنامه حاضر را با کمی دستکاری و وسواس به خرجدادن، سعی میکرد به خوبی ارائه دهد، اما من باید از هیچ، چیزی خلق میکردم. هیچ وقت در زندگیم به این فکر نکردم که زیر سایه پدرم کار میکنم. البته خیلی خوشحالم زیر سایه پدرم باشم و این آخریها که کفشش را میپوشید، بند کفشش را میبستم. بابا از اینکه من بند کفشش را میبندم، ناراحت بود و عقیده داشت نباید این کار را انجام دهم اما میگفتم این چه حرفیست، حرفه ما با زندگی ما فرق دارد. هنوز هم همینطور است و حالا که نیست خیلی اوقات با خودم میگویم که کاش بیشتر برایش کار انجام میدادم. متأسفم که نشد و من تمام تلاشم را کردم و البته خودم هم بیمارم. همیشه در راه آزمایش، دکتر و بیمارستان بودم و به تنهایی کارهایم را انجام میدادم و کسی نبود کمک کند.
* فارغ از جایگاه پدر و پسری چه نظری درباره جایگاه بازیگری عزتا… انتظامی در سینمای ایران دارید و چه شأنی برای او قائلید؟
فارغ از عشق پدر و پسری، معتقدم همتای پدرم نبود و اگر باشد، خیلی کم است و شاید یک یا دو نفر صلاحیت او را داشتهباشند. او یک شخصیت کاملا بینالمللی بود، اما متأسفانه هنر در کشورمان کمی بسته است و اخیرا باب شدهاست که هنرپیشهها و کارگردانان کار مشترک انجام میدهند، اما زمانی که پدرم سرحال بود این حرفها مطرح نبود. پدرم اولین جایزه بازیگر مرد را در جشنواره شیکاگو برای فیلم «گاو» گرفت. معتقدم فیلمهایی که پدرم بازی کرده را باید چندبار ببینیم تا به ابعاد گوناگون آن کاراکتر پی ببریم. ما هم با فیلمهای او و هم خودش زندگی کردیم. معتقدم او کارش را هم به اندازه ما دوست داشت و گاهی وقت کمی برای ما میگذاشت، چون اصلا خانه نبود. موقعی که جوانتر بود، در شهرستانها تئاتر اجرا میکرد و بعد هم وقتی کارش با سینما شروع شد، اگر تهران بود، صبح تا نصف شب میرفت و اگر شهرستان بود، سه یا چهار ماه میرفت و به همین دلیل نمیتوانست زیاد برای ما وقت بگذارد اما ما با افتخار نام پدر را میبردیم و میبریم.
*بهترین نقش آفرینی پدرتان را در چه فیلم یا فیلمهایی میدانید؟
نمیتوانم بگویم کدام کارش درخشان است چون هم او و هم ما با تمام این کارها زندگی کردهایم. یادم میآید یک نمایشنامه به نام «درکنار جاده» به کارگردانی مهین تجدد کار میکرد و ساعتها به خیابان ولیعصر میرفتیم که مردم غذاهایشان را روی ماشین میخوردند و ما داخل ماشین مینشستیم و بابا روی رفتار گردوفروش آن خیابان تمرکز میکرد. در آن زمان بچه بودیم و متوجه نمیشدیم و فکر میکردیم ما هم اینجا آمدهایم تا کباب بخوریم (با خنده) اما دو ساعت تماشا کردیم و به خانه رفتیم. بابا خیلی وسواس داشت و به همین دلیل تمام کارهای او را شاخص میبینم؛ یعنی «اجاره نشینها» را همان قدر زیبا میبینم که «گاو» را زیبا میبینم و «گاو» را همان قدر بزرگ میبینم که «بانو» را. او در «بانو» و «حاجی واشنگتن» بینظیر بود. تمام این شخصیتها و نقشها از قبیل «گاو»، «اجارهنشینها» و «ناصرالدینشاه؛ آکتور سینما» خیلی از هم دور است، اما بابا به خوبی از پس آنها برآمدهاست.
همه این کارها برجسته بود و این نتیجه وسواس و عشق است. آدم در تمام رشتهها تا عاشق نباشد، نمیتواند یک کار فوقالعاده خلق کند. تنها عشق است که شما را وا میدارد ساعتها روی یک تِم موسیقی کوچک کار کنید تا تبدیل به یک قطعه بزرگ شود. شما نمایشنامههای بابا را ندیدید و اصلا وقتی به دست او میرسید، دگرگون میشد و کنار نمایشنامه یک نمایشنامه و نقش دیگر مینوشت و دیالوگها، سکوتها و مکثهای آن را تغییر میداد و شخصیت را میپروراند و دیالوگی را بیان میکرد که به شخصیت نزدیک باشد. مثلا نوع گویش او در «اجارهنشینها» که قصاب بود انتخاب خودش بود. حتما با نقشهای جدیتر او تفاوت داشت و بهطور دقیق برای خودش مینوشت. بهعنوان پسرش از تمام این نقشها لذت بردم و افتخار میکنم که فامیلیام انتظامی است و سعی کردم در موسیقی به شیوهای کار کنم که اسم پدرم را خراب نکنم.