سومین روزجشنواره سی و هشتم فیلم فجر در پردیس سینمایی ملت و با حضور عوامل فیلمها و اهالی رسانه برگزار شد. امروز فیلمها با مضامین متفاوتی نسبت به دو روز اول روی پرده رفتند: یک فیلم در فضای ضدجاسوسی (روز صفر) ، فیلمی درباره چالشهای درونی و بیرونی یک قهرمان تنها (ابر بارانش گرفته) و در نهایت فیلمی جنگی (آبادان یازده ۶۰) که باید دید آیا این فیلمها میتوانند در رقابت سودای سیمرغ به موفقیت برسند؟
«جایزهبگیر»
فیلمی دیگر براساس یک داستان واقعی معاصر. فیلم روایت پرونده پیچیده اطلاعاتی دستگیری عبدالمالک ریگی با بازی امیرجدیدی در نقش مامور امنیتی و ساعد سهیلی در نقش تروریست خطرناک است. چنین فیلمهایی اگر از نظر ساختاری استانداردهای لازم را داشته باشند معمولا در جشنوارهها مورد استقبال قرار میگیرند و برای بازیگران، فیلمهایی که براساس شخصیتهای واقعی ساخته میشوند بهترین فیلمها هستند. آنچه در پایان «روز صفر» که اولین ساخته سعیدملکان به عنوان کارگردان است از لابه لای حرفهای تماشاگران نیز بیرون میآمد حول محور دو بازیگر اصلی فیلم بود. امیرجدیدی در نقش ماموراطلاعاتی باورپذیرتر بود یا ساعد سهیلی. شاید سختیهای ساختن یک شخصیت واقعی معاصر و البته منفی بیشتر در معرض قضاوت قرار بگیرد. در این فیلم ساعد سهیلی گویی در جلد عبدالمالک ریگی فرو رفته و جدیدی نیز شخصیت متفاوتی نسبت به کلیشههای رایج ماموران امنیتی ارائه میدهد.
نیمه جذاب
ساخته مجید برزگر فیلمی با بازیگران و چهرههای کمتر آشنا و ایدهای متفاوت است. داستان زن پرستاری که تصمیم گرفته است بهترین کار را انجام بدهد و این باعث میشود در مسیر میانه فرشته مرگ و فرشته زندگی بودن در حرکت باشد. فیلم «ابربارانشگرفته» کمی دیر شروع میشود و اتفاقی که زندگی قهرمان را از تعادل خارج میکند پشت ترافیک صحنههای آرام دو شات گیر میکند. فیلم اما از زمانی که از میانهها شروع میشود با ورود شخصیتهای جدید به خصوص پسر جوان خانواده که راز و رمزهایی را برای قهرمان فاش میکند قلابش را به ذهن مخاطب میاندازد. فیلم از همین لحظات چه به لحاظ لوکیشن و چه با میزانسن از لحاظ بصری هم ارتقا پیدا می کند. «فیلمها برای بیست دقیقه پایانی ساخته میشوند» اگر این ضربالمثل فیلمنامه نویسان را قبول داشته باشید آن وقت شاید در پایان «ابر بارانش گرفته » راضی از سینما خارج شوید.
یک داستان واقعی اما جنگی
اولین فیلم جنگی به نمایش درآمده کاخ جشنواره ساخته مهرداد خوشبخت و فیلمی براساس یک داستان واقعی است. داستان «رادیو آبادان» در روزهای حمله عراق به خرمشهر و آبادان یکی از دراماتیکترین اتفاقات جنگ تحمیلی هشت ساله به شمار میآید. اسم فیلم، بخشی ازجذابیت فیلم را به دوش میکشد چرا که المان هایی چون جنگ، ماجرای حصرآبادان در دهه شصت و همچنین رادیوآبادان را در خود دارد اما فارغ از تحلیلهای ساختاری این موضوع مهم وجود دارد که آیا فیلم بیشتر با کسانی میتواند ارتباط برقرار کند که دوران جنگ را به یاد دارند؟ بخش مهمی از فیلم در ساختمان رادیو آبادان میگذرد و در این مکان کوچک آن تعداد شخصیت با هم در کنش و واکنش هستند اما وقتی دوربین از مکان کوچک که ضرباهنگ درام در آن بالاست خارج میشود شباهت زیادی به اکثر فیلم های جنگی پیدا میکند.