روز چهارم جشنواره روز دلهره و اشکها و لبخندها بود.
به گزارش ستاد خبری سی وهشتمین جشنواره فیلم فجر، از لابهلای شیشههای بلند پردیس ملت، کوههای شمال تهران به وضوح دیده میشد. باد شدیدی می وزید و صدای برخورد پرچمها به میلهها مثل موسیقی بود. چراغهای فوت کورت اندک اندک روشن میشدند و قهوه خورها در گوشه و کنار آن به نوشیدن مشغول بودند. تا این که بلندگوها آغاز اکران فیلم «آن شب» را اعلام کرد. اما صفها مانند روز قبل نبود، اگرچه همچنان شلوغی به چشم میآمد.
ساعت دلهره
فیلم «آن شب» از همان ابتدا در فضایی ناشناخته آغاز شد؛ لوکیشنی در ایالات متحده. اما چهرهها آشنا بودند. ایرانیانی که ساکن آمریکا هستند در کنار شهاب حسینی. اندک اندک نشانههایی از ترس در فیلم نمایان شد و سالن در سکوت فرو رفت. لوکیشن فیلم در یک هتل بود. «هتل نورماندی» و ناخواسته یاد «شاینینگ» ساخته استنلی کوبریک را برای همه تداعی کرد و در نهایت در یک سکوت همه از سالن سینما خارج شدند.
وقتی نشست فیلم آغاز شد همه در انتظار حضور شهاب حسینی بودند اما او نیامد و همه به ناگاه حسشان فروکش کرد. هر چند او برای نیامدنش دلیل مهمی داشت. او در خارج از ایران درگیر فیلمبرداری بود. نشست زودتر از موعد تمام شد چرا که فیلم «درخت گردو» داشت آماده اکران میشد.
ساعت اشک
سالنها در سانس دوم اکران شلوغ تر شدند. همه در انتظار آخرین اثر «محمد حسین مهدویان» بودند. اثری که از همان شروع پر از تلخکامی و اندوه بود. فیلم در لحظه به لحظهای که پیش می رفت اشک مخاطبانش را بیشتر در میآورد. وقتی تمام شد تا لحظاتی هیچکس از صندلی خودش بلند نمیشد و هنوز نفسهایی در سینه جامانده بود که نمیتوانست خودش را رها کند.
زیر زمین پردیس ملت شلوغترین لحظاتش را تجربه میکرد. انگار همه اهالی رسانه برای نشست فیلم «درخت گردو» آمده بودند. صندلیها و راهروها که پر شده بود هیچ، عده بسیاری سرپا به تماشای نشست ایستاده بودند. مهران مدیری اولین فردی بود که از عوامل فیلم وارد سالن شد. با عینکی که بر چشم داشت و لبخندی که به دوربینها میزد. او آغازکننده صحبتها هم بود. شوخی کرد تا کمی حال خوش خنده را به نشست بیاورد. او گفت:«من چون دو روز نخوابیدم و الان بر سر اکران بسیار گریه کردم تصویر خوشی نداشتم. برای همین عینک زدم تا چهرهام حال شما را خراب نکند.»
نشست وقتی جلوتر رفت با صدای پیمان معادی همراه شد. به او تلفن کردند تا کمی درباره نقشش صحبت کند و او باز پشت تلفن هم گریه کرد. او گفت:«وقتی فیلمنامه را میخواندم زار میزدم و با خود میگفتم چگونه میتوانم این نقش را بازی کنم؟ من در طول فیلمبرداری بارها و بارها زیر سرم رفتم چون هربار همزادپنداری با شخصیت فیلم کامم را تلخ میکرد.»
ساعت لبخند
فیلم «دو زیست» عنوان تحریک آمیزی داشت. در صف ورود به سالن همه دلشان میخواست لااقل در سانس سوم فیلمی ببینند که دیگر کامشان را تلخ نکند. فیلم سوم با صحنه عروسی آغاز شد و کاراکترهایش دیالوگهای طنز آمیزی داشتند دیالوگهایی که قهقههی تماشاگران را در آورده بود. و شاید اگر این اتفاق رخ نمیداد روز دلهره و اشک پایان تلخی را به همراه داشت.
ساعت استراحت
وقتی فیلمها به پایان رسید همه باز به فود کورت رفتند. تا کمی استراحت کنند. در مسیر آقای انتظامی رئیس سازمان سینمایی را دیدم که آمده بود تا از جشنواره دیدن کند. غذا را که گرفتم چشمم به رضا رشیدپور مجری تلویزیون افتاد که داشت با هدایت هاشمیِ بازیگر گپ میزد. غذا را خوردم و برای خوردن چای بعد از غذا از پردیس ملت بیرون زدم.
علیرضا بخشی