روز خوش آب و هوای هجدهم بهمن با حضور چهرههای مشهور سینما در سی و هشتمین جشنواره فیلم فجر گرمتر شد.
ماجرا از خانه شروع شد. وقتی میخواستم به پردیس ملت بیایم، هوای بهاری در وسط بهمن متعجم کرد و با آستین کوتاه از خانه بیرون زدم. در خیابانهای خلوت تهران در ظهر جمعه، تصور میکردم امروز، روز پر هیجانی برای جشنواره خواهد بود و نمی فهمیدم این خیال از کجا بر میآید. دلم را صابون میزدم که امروز روز پر ماجرای فیلم تماشا کردن است که به اتوبان نیایش رسیدم. مسیر پیاده رو تا پردیس ملت شلوغتر از روزهای دیگر بود با خودم گفتم روز تعطیل جشنواره روز شلوغی است. به هوای روزنامهها به سوی قفسههای دم در قدم برداشتم اما دیدم خبری از روزنامهها نیست که یادم افتاد امروز جمعه است. وقت زیادی تا شروع فیلم باقی نمانده بود برای همین یکسره خود را به سالن شماره یک رساندم تا فیلم «لباس شخصی» را تماشا کنم.
تصویر تاریخ گمشده
«لباس شخصی» در همان قابهای اول تیتراژش نشان داد که میخواهد به مسئله مهمی در تاریخ معاصر ایران بپردازد.از لمیدن روی صندلی دست کشیدم و صاف روی صندلی سینما نشستم، به خاطر نام «حزب توده» و برشهای مختلفی از روزنامهها که در ابتدای فیلم آمد. در میانه فیلم به درون دنیای خودم فرو رفتم:«چقدر تاریخ در سینمای ما نمایش داده میشود؟» و این سوال تا پایان فیلم با من همراه بود، حتی زمانی که داشتم از سالن بیرون میآمدم و با این پرسش به بیرون از پردیس رفتم و با نگاه کردن به کوهها چای خوردن را ادامه دادم. وقتی داشتم قدم میزدم چشمم به مسئولان تشریفات جشنواره خورد که داشتند یک رنو مگان نقرهای را برای پارک کردن هدایت میکردند. اتومبیل در جای پارکش که قرار گرفت دیدم ابراهیم حاتمی کیا است که از در مخصوص وارد پردیس سینمایی ملت میشد. و من از کنار سربازانی که کنار فرستندههای رادیویی نگهبانی میدادند، به داخل سالنها برگشتم.
ماجراهای «خروج»
حاتمی کیا یکی از نامهایی بود که خیلیها منتظر بودند تا فیلمش را تماشا کنند، از آنجا که حس میکردم سالنها زود پُر شوند سریعتر در صف ایستادم. در صف همه درباره بازی «فرامرز قریبیان» صحبت میکردند. همه در انتظار بودند تا ببینند او در آخرین ساخته حاتمی کیا چگونه ایفای نقش کرده است. اما من به بازیگران دیگری چون مهدی فقیه، آتش تقی پور، اکبر رحمتی، جهانگیر الماسی و یا حتی محمد فیلی فکر میکردم و دوست داشتم کمی با دیدن آنها حالم را خوب کنم. همین طور هم بود. بی توجه به هر مساله ای، دیدن این افراد بر روی پرده سینما حس نوستالژیکی داشت. انگار که در سینما سفری دور به سالهای از دست رفته کرده بودم. برای این که آنها را از نزدیک ببینم به زیرزمین ملت رفتم.
شاید محل برگزاری نشست یکی از شلوغترین روزهایش را به خود میدید تا آنجا که خیلیها بی تماشای حاضران فقط صدای آنها که پشت تریبون نشسته بودند را میشنیدند. قبل از شروع نشست محمود گبرلو دوربین سلفیاش را به سمت حاضران در سالن گرفت دو با آنها عکسی به یادگار گرفت و بعد از عوامل فیلم خواست تا وارد سالن شوند.
فرامرز قریبیان اولین فردی بود که از میان عوامل فیلم وارد سالن شد. صدای مکرر چلیک دوربینها مثل موسیقی بود، لحظهای چشمهایم را بستم و باز کردم. همه نشسته بودند. ابراهیم حاتمی کیا، پانتهآ پناهیها، کامبیز دیرباز، محمدرضا شریفینیا، کارن همایونفر.
«من برای دفاع از فیلم به نشست آمدهام و آخرین بار که در این جا حاضر بودم به هشت سال پیش بر میگردد. زمانی که برای فیلم خودم یعنی «گناهکاران» در جشنواره حاضر شدم.» نشست با این جملات از فرامرز قریبیان شروع شد، جایی که اعلام کرد میخواهد از دنیای بازیگری خداحافظی کند و اعتراف کرد که دلش میخواهد این آخرین فیلمی باشد که او در آن ایفای نقش کرده است. او گفت:«دیگر حوصله غرضورزیهای مدیران سینمایی را ندارم.»
در شلوغی نشست حسامالدین آشنا مشاور رئیس جمهور، همراه با محمد قوچانی روزنامهنگار وارد سالن شدند و نظرها را به خود جلب کردند. حتی محمد فیلی هم دیر به نشست آمد. چون بیشتر سوالها از خود حاتمی کیا پرسیده شد یکی از اهالی رسانه گفت:« کاش ما صدای آقای شریفی نیا را هم میشنیدیم و درباره این نقش کمی صحبت میکرد.» همین لحظه بود که صدای قهقهه در سالن بلند شد و کمی بعد مجری پایان جلسه را اعلام کرد.
یادوارهای برای «علی اشرف درویشیان»
فیلم «آتابای» پنجمین فیلم نیکی کریمی به زبان ترکی و در حال و هوایی بیرون از شهر، بعد از نشست پر حاشیه فیلم قبل، مثل یک قرص آرامبخش عمل میکرد. فیلمی که بعد از پایان نمایشش همه گفتند:«لا اقل با قابهای خوبش کمی حالمان عوض شد.» جمله تکراری این روزها. جملهای که میگوید مخاطبان فیلمها جایی میان تلخکامی و آرامش در حرکتاند.
در راه نشست به نظرم آمد که داستان فیلم کمی برایم آشناست، انگار که آن را خوانده بودم. به بالای سالن رفتم جایی که عکاسان مینشینند. داشتند درباره قابهایی که از نشست قبلی ثبت کرده بودند بحث میکردند و درباره آن میگفتند که اگر جواد عزتی بیاید شاید بتوانند عکسهای خوبی از نشست داشته باشند. که یکباره صدای چلیکها بلند شد و نیکی کریمی به سالن آمد.
چیزی نگذشته بود که حجازی فر گفت:« این فیلمنامه بر اساس یکی از داستانهای علی اشرف درویشیان است که سالها پیش در زمان حیاتش اجازه استفاده از آن را از خودش گرفته بودیم.» و در ذهنم میچرخید که کدام داستان؟
میانههای نشست بود که سالن را ترک کردم و کمی داخل رمپها چرخیدم. رمپها پر بود از دوربینهایی که هر کدام مشغول ضبط برنامه بود. در برابر هر دوربین هم یک منتقد یا مجری داشت از روز پر اتفاق جشنواره سخن میگفت. روزی پر تنش اما جذاب در نشستها.
علیرضا بخشی