جمعه ۲ آذر ۱۴۰۳
14:33 | | فجر 39

تک‌نگاری | فاطمه معتمدآریا؛ بازیگر بی‌نهایت…

تک‌نگاری | فاطمه معتمدآریا؛ بازیگر بی‌نهایت…

بازیگران قوی شخصیت‌های قوی‌تری را خلق می‌کنند؛ شخصیت‌های قوی به سختی از پا درمی‌آیند، سخت اشک می‌ریزند و حتی سخت می‌خندند. آن ها دائم در حال مراقبه هستند، بیشتر در سکوت.
در صحنه‌ای از فیلم «گیلانه» اسماعیل با بازی بهرام رادان، از روی تخت پایین می‌افتد و تشنج می‌کند؛ شب است و اتاق با نور ضعیفی روشن شده و اسماعیل روی زمین دست و پا می‌زند و گیلانه مستاصل و ترسیده، خودش را سینه او می‌اندازد، ضربات محکم دست‌های اسماعیل به سر و صورتش می‌خورد و او بی آنکه بداند چگونه باید فرزندش را از این برزخ بیرون بیاورد، دور خودش می‌چرخد ، نمی‌نشیند بزند توی سرش، زیر لب جملاتی کوتاه را تکرار می‌کند و یکی از ضربه‌های دست پرتش می‌کند از کادر بیرون. صدایش که ناله می‌کند به گوش می‌رسد، می‌دانیم اما که بلند می‌شود و برمی‌گردد.
آن کلمات بی‌معنی و آواها را می‌توان سکوت بازیگری فاطمه معتمدآریا در این صحنه به حساب آورد و آن وقت چه بازی قدرتمندی را در آن صحنه کم نور از او می‌بینیم که در چهل و دوسالگی نقش پیرزنی با کمر خمیده و قلبی تکه پاره را بازی می‌کند.
یک نمونه «بازیگری» به معنای واقعی. به معنای واقعی یک بخش خیلی مهم از درام که نه فقط با کلمات یا فیگورهای صورتش که با تمام وجود، با تمام سلول‌هایش بازی می‌کند. او چکیده‌ای از آنچه را نیاز است، به مخاطب عرضه می‌کند و آن «باورپذیری کامل» است.
در صحنه‌ای که با ویلچر ناگهان از پشت دیوار ظاهر می‌شود، با خودش حرف می‌زند، با کمر خم شده و چهره‌ای که تمام پیش زمینه‌هایت از بازیگری که تا قبل از فیلم «گیلانه» 12 بار نامزد دریافت جایزه جشنواره فیلم فجر شده و ۴ بار آن را به دست آورده است، در هم می‌شکند.
فاطمه معتمدآریا نمونه یک استعداد بازیگری خالص است، بازیگر نقش‌های دشواری که شاید اگر خودش نبود نمی‌شد بازیگر دیگری را جایگزینش کرد. در «گیلانه» پای در سنت اورسن ولز گذاشته و نقش پیرزنی فرتوت که زندگی برایش شمشیر را از رو بسته در اوج باورپذیری بازی می‌کند و البته متداوم. این باورپذیری که از وجود او به مخاطب سرایت می‌کند نه فقط در صحنه و سکانس‌ها که در تمام لحظه لحظه بازی او وجود دارد؛ تداومی غیرقابل گسست.
متعلق به نسل بازیگرانی که در نمایش استخوان خرد کرده‌اند، بازیگری که می‌تواند پابرهنه در جاده‌های خاکی بدود، از دیوار بالا برود و یا پشت میز ریاست بنشیند. در «گیلانه» او اوج کار فیزیکی بازیگر را به نمایش می گذارد. به عنوان یک تخصص اما شاید او را باید یک بازیگر تمام عیار در سکوت دانست. 
در «روسری آبی» در صحنه‌ای که عزت الله انتظامی روی پله های حیاط زیرنور ماه نشسته و مونولوگ عاشقانه اش را برای نوبرکردانی می خواند و اشک می ریزد ، دوربین بعد از یک حرکت کوچک به چهره معتمدآریا کات می خورد که در سکوت مجموعه ای از حس های متفاوت را در یک لحظه نمایش می‌دهد؛شرم، ترس، اشتیاق، خواستن و… مثل خود زندگی و به همین خاطر است که انقدر گیراست که هربار این صحنه را ببینید تحت تاثیر قرار می‌گیرید. از این جا به بعد صدای زنده‌یاد عزت‌الله انتظامی است که گریان حرف می‌زند و چهره او بدون کمترین حرکت، تابلویی از مجموعه احساسات انسانی است که به باورپذیرترین شکل ممکن به تصویر درآمده‌اند.
  
امید ذاکری‌نیا

متاسفانه مرورگر فعلی شما قدیمی بوده و پشتیبانی نمی‌شود!

لطفا از مرورگرهای بروز نظیر Google Chrome و Mozilla Firefox استفاده نمایید.