جمعه ۲ آذر ۱۴۰۳
15:55 | | فجر 39

رمز و رازهای یک بازیگر صاحب امضاء

رمز و رازهای یک بازیگر صاحب امضاء

همانطور که مایکل کین در کتابش درباره بازیگری می‌گوید درست ترین استراتژی از نظر فن بازی این است که یک بازیگر نباید مقابل دوربین اشک بریزد بلکه باید مقاومت کند که اشک هایش سرازیر نشود. «گلچهره سجادیه» نشان داده چنین بازیگری است…

از یک حضور کوتاه در فیلم «کلاغ» بهرام بیضایی در سال ۱۳۵۶ تاکنون، «گلچهره سجادیه» در ۱۵ فیلم سینمایی بازی کرده است؛ میانگین هر سه سال یک فیلم و به نظر برای بازیگری در سطح او که ۵ بار نامزد دریافت سیمرغ شده و یک بار هم آن را به دست آورده، این آمار تعداد کمی به حساب می‌آید… البته که در سینمای ایران و دستکم در دو دهه اخیر خیلی کم فیلمنامه هایی نوشته شدند که قهرمانان اصلی‌اش زنان عملگرا باشند. 
«گلچهره سجادیه» از آن دست بازیگرانی است که می‌تواند نقش شخصیت‌های موثر در ساختار درام را به بهترین شیوه بازی کند. او در آثاری چون دندان مار، گروهبان، ردپای گرگ، سرزمین خورشید و هیوا با وجود این که سبک همیشگی‌اش را دارد اما بازی‌های متفاوتی را ارائه می‌دهد.
*** 
در سکانس افتتاحیه فیلم «سرزمین خورشید» در بیمارستان، در حالی که هواپیماهای عراقی درحال بمباران هستند و هرج ومرج در بیمارستان به وجود آمده نوزاد تازه به دنیا آمده را از زیر منبع فلزی که روی مادرکودک افتاده نجات داده و در حالی که دوربین در حرکت است شروع می کند از این اتاق به آن اتاق می رود تا نوزاد را توی اتاقش به یک زن تحویل می دهد، طناب و وسیله برمی‌دارد و دوباره برمی‌گردد. همین مسیر را همراه دوربین برمی‌گردد تا ادامه عملیات نجات را انجام بدهد. او در همین سکانس خوبی آنچه از شخصیت هانیه قرار است بدانیم را ارائه می‌کند، با آن قدم‌های مصمم و چهره جدی‌اش که بر سر همه فریاد می‌زند و دوان دوان می‌خواهد نقش موثرش را در نجات بیمارستان انجام دهد و می‌دانیم تا پایان فیلم قرار است این زن نقش مهمی داشته باشد. 
در سکانس ابتدایی فیلم «ردپای گرگ»، در زمانی که قرار است عکس یادگاری گرفته شود و رضا با بازی فرامرز قریبیان یک نفس دیالوگ‌های آهنگین کیمیایی را می‌گوید، طلعت که نقشش را گلچهره سجادیه بازی می‌کند بدون دیالوگ در سکوت بازی ری اکشن را ارائه می‌دهد. 
حرف های رضا که از رفاقت می‌گوید و این چهره طلعت است که واقعیت و آنچه قرار است در داستان اتفاق بیفتد را به مخاطب می‌دهد؛ تنها دیالوگش خارج از کادر بیان می‌شود زمانی که می‌گویند آقا تهرانی پدرش هم بیاید توی عکس و او می‌گوید:"بیا بابا توعکس!"
تمام بار نگرانی و احساسی صحنه مهم افتتاحیه «ردپای گرگ» را چهره و چشم‌ها و بازی گلچهره سجادیه در مدیوم شات و دوشات‌ها به عهده دارد؛ بخصوص جایی که رضا به آقاتهرانی می‌گوید: "با اجازه شما می‌خوام دست بزارم رو شونه شما یدفعه بشم قد شما؛ اینم چاقو که پیش پای شما می‌بندیم و می‌ذاریم کنار، طلعت خواسته مام می‌زاریم تو سفره"
در تمام این لحظات طلعت با دقتی عجیب به تک تک کلماتی که رضا می‌گوید گوش می‌دهد و انگار هرکلمه را برای لحظاتی در ذهنش نگه داشته و هضم می‌کند و سپس وقتی چاقو را توی سفره می‌گذارد می‌خندد اما خنده‌ای که مثل فوتی است که به آتش زیرخاکستر می‌شود. (در نسخه جشنواره یازدهم، تصویری از خنده‌های طلعت که در کابوس رضا تکرار می‌شود وجود داشت که بعد حذف شد…)
در سکانس افتتاحیه فیلم «گروهبان»، یک زن متفاوت دیگر را می‌بینیم؛ هرچند این شخصیت نیز در نهایت ویژگی‌های اصلی کاراکترهایی را که سجادیه بازی می‌کند، او با شیوه‌هایی که برای ایفای نقش‌ به کار می‌بندد، این کاراکترها را تبدیل به زنانی مقاوم و قابل اتکا می‌کند. 
در «گروهبان» که یکسال قبل از «ردپای گرگ» بازی کرد، وقتی رستم (یا همان گروهبان با بازی احمدنجفی) وارد گاراژ می‌شود، گل بخت که نقشش را گلچهره سجادیه بازی می‌کند با صورتی روغنی توی چال مشغول کار است. او ورود رستم را از پوتین‌های ارتشی‌اش تماشا می‌کند، در سکوت و نگران تا اینکه گروهبان سرش را می آورد پایین و او را می‌بیند. چراغی که توی دستش دارد چهره‌اش که سیاه و روغنی شده را نشان می‌دهد، او از دیدن رستم از شادی گریه‌اش می‌گیرد اما نمی‌گذارد بغضش بترکد و گریه به سختی و اندکی از لا به لای این مقاومت روی صورتش نمایان می‌شود و این نه تنها کاراکتر را تبدیل به شخصیتی متفاوت و قابل توجه می‌کند که همانطور که مایکل کین در کتابش درباره بازیگری می‌گوید؛ «این درست‌ترین استراتژی از نظر فن بازی است، چرا که یک بازیگر نباید مقابل دوربین اشک بریزد بلکه باید مقاومت کند که اشک‌هایش سرازیر نشود».

امید ذاکری‌نیا
 

متاسفانه مرورگر فعلی شما قدیمی بوده و پشتیبانی نمی‌شود!

لطفا از مرورگرهای بروز نظیر Google Chrome و Mozilla Firefox استفاده نمایید.