فجرنامه | «پروانه معصومی» بازیگر برگزیده ادوار جشنواره فیلم فجر، از سالها حضور خود در سینما، کسب جایزه جشنواره فجر، همراهی با کارگردانان سرشناس و همچنین دیدگاه خود درباره بازیگران جوان سخن گفت…
پروانه معصومی در سالهایی که هنوز بازیگران زن در سینمای بعد از انقلاب در جستوجوی جایگاه خود بودند، به واسطه حضور در «گلهای داودی» به کارگردانی رسول صدرعاملی موفق به کسب نخستین جایزه بهترین بازیگر زن از جشنواره فیلم فجر شد. این موفقیت البته متوقف نشد و سه سال بعد با حضور در فیلمهای «جهیزیه برای رباب» و «شکوه زندگی» تکرار شد. معصومی از بازیگرانی است که فرصت همکاری با کارگردانان سرشناسی را داشته؛ از بهرام بیضایی، ناصر تقوایی و جلال مقدم تا رخشان بنیاعتماد و رسول صدرعاملی که البته با بنیاعتماد و صدرعاملی در ابتدای مسیر فیلمسازیشان همراه بوده است. او در گفتوگوی پیش رو از سالها حضور خود در سینما، کسب جایزه جشنواره فجر، همراهی با کارگردانان سرشناس و همچنین دیدگاه خود درباره بازیگران جوان سخن گفت.
***
شما در سالهای قبل از انقلاب به نسبت حضور معمول بازیگران زن در سینما، فعالیت و نقشآفرینیهای متفاوت و به طور کلی قالب حضور متفاوتی داشتید و بعد از انقلاب نخستین بازیگر زنی بودید که موفق به کسب جایزه جشنواره فجر شد. رسیدن از نیمه سالهای دهه ۵۰ تا اوایل دهه ۶۰ نیازمند عبور از پیچی تند بود. چطور این مرحله را پشت سر گذاشتید؟
عمده حضور من در سینمای پیش از انقلاب به واسطه همکاری با آقای بهرام بیضایی بود. در فیلمی از آقای هژیر داریوش هم نقش کوتاهی داشتم و در فیلمی هم به اسم «شهر قصه» با آقای منوچهر انور همکاری کردم. اما در حقیقت میتوان گفت عمده فعالیت من کار با آقای بیضایی بود که در آن فیلمها نقش اساسی داشتم. «رگبار» نخستین همکاری ما اکران شد و هر چند در جریان اکران چندان موفق نبود، اما جایزهای به آقای فنیزاده، نه در ایران بلکه در خارج ایران، اهدا شد. من به گوش خود شنیدم از یکی در مورد فیلم نظر پرسیدند و ایشان جواب دادند صبر کنید ببینیم نظر خارجیها چیست. ما چنین وضعیتی داشتیم که باید صبر میکردیم تا ببینیم نظر خارجیها چیست و سپس نظر دهیم که آیا این فیلم خوب بود یا بد؛ اتفاقی که برای تمامی سینما توهینآمیز بود. آن فیلم در ایران جایزه نبرد و در جشنوارهای آمریکایی آقای فنیزاده جایزه بهترین بازیگر مرد را دریافت کردند. جایزه درست و درمانی بود. بعد از آن میان روشنفکران ایران فیلم «رگبار» برجسته شد و آن را دوست داشتند. من از خانوادهای مذهبی وارد سینما شده بودم و محیط سینما به گونهای بود که باید این را رعایت میکردم که کار من موجب سرافکندگی خانوادهام نشود. بنابراین نوع انتخاب من باید جنس سینمای آقای بیضایی میبود.
من تمام تلاشم را کردم و خواستم آن کاری را در سینما انجام دهم که باید انجام میدادم، نه آنکه هر کاری را که پیش میآمد، بپذیرم. به همین جهت در آن سالها به صورت عمده فقط با آقای بیضایی همکاری کردم. خیلی تلاش کردم تا در جایگاهی که هستم، باقی بمانم و خوشبختانه توانستم گلیم خودم را از آب بیرون بکشم. یعنی نه گول پولهایی را که به من پیشنهاد میشد تا بازی کنم، خوردم و نه درگیر شهرت شدم. اصل و مهمترین مسئله، خانواده و زندگیام بود و فرع، بازیگری.
پس با این نگاهی که داشتید، در سالهای پس از انقلاب شرایط کاری برای شما بهتر شد…
مسلما پس از انقلاب سینما برای من مطلوبتر شد، اما این از کسی پنهان نیست که ورود به سینمای پس از انقلاب هم دشوار بود. حضور یک زن در سینما بسیار سخت بود. اگر یکی دو فیلم اولِ بعد از انقلاب را ببینید، حضور زنان را تشخیص نمیدهید. یعنی زنان هستند، اما در دورترین نقطه و به عنوان آکسسوار صحنه؛ با آن لنزهای اکستریم واید که مخاطب میبیند و تشخیص نمیدهد کی و چی هستند. در آن سالها به من پیشنهاد بازی در فیلم «راه دوم» شد. «راه دوم» قصه بسیار قشنگی داشت؛ فیلمی بود که زن میتوانست در آن حضور داشته باشد. من کاری به کارگردانی و این مسائل ندارم، که البته بر سر این موضوع در مورد آن فیلم نکتهها بسیار است. واقعا برخی از کارگردانان در آن سالها آشنایی چندانی با جزئیات علمی کارگردانی نداشتند و این برای من آزاردهنده بود. این روزها وقتی نگاه میکنیم که ما چه کارگردانان و بازیگران حرفهای و درجه یکی داریم، واقعا لذت میبریم. تماشای بازی برخی از این بازیگران واقعا لذتبخش است. البته نه همه، چون عدهای فقط به فکر چشم و ابرو و ظاهر هستند و فکر میکنند اگر برخی تظاهرها را داشته باشند، خیلی دوستداشتنی میشوند، درحالیکه مردم خیلی خوب تشخیص میدهند کدام بازیگر خوب بازی میکند و کدام بازیگر بد. کدام بازیگر خودش را میکشد که به هر نحوی خود را بالا بکشد و کدام بازیگر بدون تلاش چندانی به واسطه کارش مطرح است.
خانم معصومی، سال ۶۳ که برای فیلم «گلهای داودی» برای اولین بار جایزه گرفتید، همکاریتان با آقای صدرعاملی چطور بود؟ خودتان چقدر فکر میکردید این کار منجر به دیده شدن شود؟
آن زمان من اسمی از جشنواره فیلم فجر نشنیده بودم. فکر کنم سومین سال برگزاری جشنواره بود.
بله، دقیقا.
در آن دوره تبلیغاتی هم نشده بود. فرش قرمزی نبود و بازیگران چندان برای دیده شدن از این کارهایی که امروز مد شده است، انجام نمیدادند. من هیچ چیزی نمیدانستم و به دیده شدن در کار فکر نمیکردم. وقتی آقای صدرعاملی پیشنهاد همکاری به من دادند و فیلمنامه را خواندم، چند بخش بود که به نظرم رسید درست نیست و خوشبختانه آقای صدرعاملی با انعطافی که داشتند، آن موارد را درست کردند و نقش همان شد که میخواستم. هنگامی که ماجرای جایزه گرفتن من در فجر اتفاق افتاد، سر فیلمبرداری فیلم «چمدان» با مرحوم جلال مقدم در شمال بودیم. متل ما گل سرخ بود و فرم آن مانند قطار دراز بود و تمام اتاقها تا انتها کنار هم چیده شده بود. فکر میکنم در اولین اتاق آقای مقدم و در اتاق آخر استاد انتظامی حضور داشتند. در اواسط من بودم و در اتاقهای دیگر هم خواهر خانم آقای تارخ، خود ایشان و سایر عوامل. چندان بازیگری نداشتیم. یادم هست یک روز صبح زود، حدود ساعت هفت و ۱۰ دقیقه بود که دیدم در اتاقم را میزنند. در را باز کردم، دیدم استاد انتظامی پشت در هستند و دستشان را بالای سرشان گرفتهاند. بعد شروع به دست زدند کردند. گفتم چی شده؟ گفتند تبریک میگویم، جایزه بهترین بازیگر زن را از جشنواره گرفتید. گفتم از کجا و چه کسی گرفتم؟ گفتند در جشنواره فیلم فجر، به عنوان بهترین بازیگر زن شناخته شدی. خوشحال شدم، چون این خبر را استاد به من داده بودند. گذشت و نمیدانم جایزه را به چه کسی داده بودند. در خانه برده بودند و به پسرم دادند؟ یادم نیست.
ماجرای گرفتن جایزه دوم چطور بود؟ آن شب جشنواره در سالن بودید و عکسهایی از شما ثبت شده است.
دومین جایزه من از جشنواره فجر برای دو فیلم «جهیزیه برای رباب» و «شکوه زندگی» بود. یادم هست رفته بودیم فیلم «شاید وقتی دیگر» آقای بیضایی را ببینیم. جمعیتی حدود ۱۳، ۱۴ نفر بودیم و آن دوره بهسختی بلیت پیدا میشد و من از سینمایی که در لالهزار بود، برای همه بلیت تهیه کردم، از جمله خانم رخشان بنیاعتماد و همسرشان، همسرم و… همزمان با نمایش فیلم اختتامیه جشنواره فیلم فجر بود. یکدفعه به همسرم گفتم دفعه پیش من در اختتامیه نبودم تا جایزه بگیرم، هزار حرف برایم درآوردند. مثلا یکی گفت چون باید چادر به سر میکرد، به اختتامیه نرفته بود و از این دست حرفها که همیشه میگویند. گفتم من یک ماشین میگیرم و به تالار وحدت میروم. شوهرم به سر تا پای من نگاه کرد که چکمه شیکی به پا و پالتویی به تن داشتم و یک روسری سفیدی هم داشتم. آن دوره وزیر ارشاد آقای خاتمی بودند. من خودم را به تالار وحدت رساندم. آن سال فیلم «پرنده کوچک خوشبختی» اثر خانم درخشنده هم در جشنواره حضور داشت. در مراسم اختتامیه خانم هما روستا هم در ردیف من نشسته بودند و کنار هم بودیم. ایشان از دیدن من بسیار ابراز خشنودی کردند، به واقع خانم بسیار محترمی بودند.
وقتی که نام من را به عنوان برنده اعلام کردند، واقعا شوکه شدم. رفتم جایزه را گرفتم و بازگشتم. یک نفر که نمیخواهم اسم او را بیاورم، اجازه نداد که خوشحالی من تمام شود و به خانم روستا گفت این جایزه حق تو بود که به این اهدا کردند. خانم روستا گفت مبارکش باشد. او از این رفتار بسیار ناراحت شد و اشک در چشمانش جمع شده بود.
من بلافاصله از سالن خارج شدم و هر چه خبرنگاران خواستند مصاحبه کنم، گفتم اجازه دهید من چیزی نگویم و بروم. به خانه که رسیدم، دیدم چه گلهایی دوستان برای من فرستاده بودند. ولی آن حرف بسیار برای من دردآور بود، چون اگر یک آدم بیاهمیت بود که این حرف را میزد، میگفتم ندانسته است، اما مثلا آدم فرهیختهای بود که بعدها گفت اشتباه کردم، اما برای من مهم نبود که اشتباه کرده یا نکرده است. در هر صورت حرف خود را زد، چون آدم باید دقت کند چه حرفی از دهانش بیرون میآید، چون وقتی بیرون آمد، دیگر نمیتواند آن را درست کند.
شما به عنوان یک بازیگر زن از این مسائل کم نداشتید. نگاههایی که شاید با بعضی تنگنظریها فعالیت شما را کمارزش نشان میداد.
بله، دقیقا همینطور است، ولی مهم نیست. من کار خودم را انجام میدادم و چندان برایم اهمیت نداشت. جالب است که همیشه کسی بوده که مقابل من بگذارند. یک زمانی همه میگفتند من حق خانم سوسن تسلیمی را خوردهام و تمامی جوایزی که گرفتم، حق او بوده است. بقیه اوقات هم اینطور بود و تنگنظرانه به من نگاه میکردند. من نه نان کسی را خورده بودم و نه مخل آسایش کسی شده بودم. زندگی خودم را میکردم، فقط بیهیاهو زندگی میکردم، چون دوست نداشتم هیاهویی در اطرافم باشد و اصل برایم زندگی بود.
قطعا الان هم بازیگرانی هستند که بیهیاهو زندگی میکنند. اما واقعا بیهیاهو، در حریم خانه زندگی کردن و کار حرفهای را پیش بردن، در بعضی لابیهای سینما بسیار سخت است. چطور از پس این اتفاق برآمدید؟
شما وقتی در لابیها نباشید، زندگیتان را خواهید کرد. من هم هرگز در این لابیها نبودم. اگر بررسی کنید، میبینید من حتی در یک جشنواره هم حضور آنچنانی نداشتم. بسیار ساده زندگی کردم. به قول پسرم که در مصاحبهای گفته بود مادرم وقتی به خانه میآید، مادر من است و به سینما دیگر کاری ندارد. من هیچوقت در این لابیگریها نبودم و هرگز هم نخواستم باشم. چندی پیش فردی به من گفت فلان بازیگر زن گفته اگر ما در بعضی از مهمانیها نباشیم، مسلما نقش نخواهیم گرفت. گفتم کاملا درست است. در زمان شاه هم اینطور بود و باید در مهمانیها حاضر میشدیم تا نقشی بگیریم. ولی من در مهمانیها حاضر نمیشدم، چون فکر میکردم و میکنم که اگر به من احتیاج باشد، در هر جایی باشم، به سراغم میآیند.
کارگردانان بسیار مهمی با شما کار کردهاند که انتخاب مهم آنها در فیلمهای شاخصشان بودهاید. این اتفاق تنها محدود به بهرام بیضایی هم نبوده است. این انتخابها به چه ترتیبی بوده؟ قطعا توانایی شما در بازیگری پراهمیت بود. روایت خود را از این اتفاق برایمان بگویید.
من واقعا نمیدانم چطور انتخاب میکردند. قطعا به همان توانایی بازیگریام بسنده میکردند و سپس به سراغم میآمدند.
به عنوان نمونه، شما در فیلم «ناخدا خورشید» به کارگردانی ناصر تقوایی که در زمینه بازیگری بسیار سختگیر هستند، حضور داشتید.
آقای تقوایی از دوستان بسیار قدیم من هستند و قرار بود من در سریال «کوچک جنگلی» با ایشان کار کنم. من اما اصولا معتقد بودم بازیگر سینما نباید در تلویزیون کار کند، که البته اعتقاد بیجایی هم بود. وقتی «کوچک جنگلی» کار نشد و آقای تقوایی به سراغ فیلم «ناخدا خورشید» رفتند، از بندر کنگ به من زنگ زدند و گفتند پروانه، نقش خداحافظی را که در «کوچک جنگلی» برای تو نوشته بودم، عینا در «ناخدا خورشید» برایت نوشتم، منتها تهیهکننده من گفته امکان پرداخت دستمزد این خانم را ندارم. انگار ما آن زمان چقدر دستمزد میگرفتیم! من گفتم دستمزد نمیخواهم، بلیت هواپیما را هم خودم تهیه میکنم و اینطور شد که در فیلم «ناخدا خورشید» بازی کردم. اما متاسفانه سکانس خداحافظی را نشد آقای تقوایی بنویسند، ولی همین اندازه که در این فیلم حضور داشتم، برایم افتخار بزرگی است.
شما به عنوان بازیگر و آنها به عنوان کارگردان ارزشی متقابل برای یکدیگر قائل بودید. حتی حاضر شدید برای این همکاری بلیت هواپیما را هم خود تهیه کنید. در واقع درکی از طرف بازیگر وجود داشت که حضور در برخی از فیلمها چقدر میتواند ارزشمند باشد.
بله، کاملا درست است.
درباره پیشنهادهایتان به کارگردانان هم صحبت کردید، این اتفاق تا چه اندازه تکرار میشد؟ به عنوان مثال، آقای صدرعاملی یا خانم رخشان بنیاعتماد وقتی با شما کار کردند، جوان بودند.
البته این موضوع را در نظر بگیرید که در آن زمان آقای صدرعاملی مگر چه اندازه با من اختلاف سنی داشت. من در آن فیلم نقش پیرزنی را ایفا کردم، اما در واقع ۳۷ سال سن داشتم. همچنین اختلاف سنیام با خانم بنیاعتماد هم چندان نبود. بعضی از کارگردانان پیشنهادها را راحت میپذیرفتند، ضمن اینکه کمبودی وجود داشت که تکمیلش میکردم. اما مثلا در فیلمهای آقای مقدم کمبودی وجود نداشت که من بخواهم یادآوری کنم.
در فیلمهای آقای بیضایی هم همینطور؟
در فیلمهای ایشان که اصلا، ولی بسیار مشورت میکردند. مثلا میپرسیدند فلان صحنه را اینطور بگیرم، بهتر است یا خیر؟
پس از این همه سال، وقتی درباره جشنواره فیلم فجر و جوایز خود صحبت میکنید، هنوز احساسی را که در آن زمان داشتید، در صدایتان حس میشود؛ مثل اینکه وقتی آقای انتظامی به شما خبر دادند، بسیار خوشحال شدید، یا وقتی آن خانم با شما آنطور صحبت کردند، از آن برخورد غمی داشتید. حاصل جشنواره فیلم فجر برای شما این دو حس است، یا آورده دیگری هم داشته است؟
فکر نمیکنم جشنواره فجر برای من آوردهای از نظر مادی داشت، از نظر معنوی هم آن سالها هنوز جشنواره فیلم فجر شناخته نشده بود. امروزه شاهد هستیم قبل از اینکه اتفاقی رخ دهد، جزئیات آن مطرح میشود و بسیار خبرساز است. به خاطر دارم چند سال پیش یک فیلم سینمایی در جشنواره فیلم فجر داشتم که با من تماس گرفتند و برای حضور روی فرش قرمز دعوتم کردند. گفتم اصلا حرفش را هم نزنید، من در خانه خودم فرش دارم و روی آن راه میروم. اما عایدی از این نظر که چون برنده جایزه جشنواره فجر شدهام، باید حتما دستمزدم بیشتر شود، اصلا نداشتم.
این جوایز بر افزایش میزان پیشنهادات به شما هم تاثیرگذار بود؟
نه، پیشنهادات همواره بوده است. ببینید، من در یکی دو روز اخیر، پیشنهاد بازی در یک سریال و تله فیلم را رد کردهام. نمیتوانم بگویم در شش، هفت ماه گذشته چه تعداد پیشنهاد را رد کردهام. به همه هم گفتم تا زمانی که کرونا وجود دارد، از خانه بیرون نمیآیم. من به جماعت زحمتکش کادر درمان و وزیر بهداشت که با جان و دل کار میکنند و واقعا باید شاکرشان باشیم، احترام میگذارم. من از خانه بیرون نمیآیم، چرا باید برای کار کردن بیرون بیایم؟ زیادهطلب نیستم و به اندک قانع هستم و به بهترین شکل در کنار پسرم زندگی میکنم. من البته به کرونا مبتلا شدم و حدود ۴۵ روز خودم را قرنطینه کردم که کسی به من نزدیک نشود، تا خدایی نکرده به ویروس مبتلا نشود. چون این موضوع بسیار مهم است و همه باید رعایت کنیم.
درباره بازیگران امروز صحبت کردید. بازیگرانی را که این روزها در سینما کار میکنند، چطور میبینید؟ چقدر برایتان دلنشین هستند. بازی چه بازیگرانی را میپسندید؟
تعدادی از بازیگران هستند که بسیار آنها را دوست دارم و معتقدم هنری را که در ذاتشان وجود دارد، نشان میدهند. اما برخی دیگر از بازیگران را میبینیم که تنها با ظاهر میخواهند دیده شوند. بههرحال در میان افرادی که الان مشغول به کار هستند، هنرمندان بسیار مستعدی داریم که حضور آنان باعث افتخار ماست.
سمیه علیپور