در هفتمین روز جشنواره سی و نهم فیلم فجر، یاد سینمای دهه شصت ایران دوباره زنده شد!
به گزارش ستاد اطلاعرسانی جشنواره فیلم فجر، روز بارانی جشنواره بی وقفه امتداد پیدا کرد تا روز شنبه هم ساکنان برج هوای تازهای را استشمام کنند.
دوربینها امروز همه رو به سوی شمال بود. عکاس و خبرنگار یکی یکی جلوی دوربین میایستادند تا با کوههای مه گرفته تهران عکس یادگاری بگیرند.
در بالکن «برج میلاد» باد پرچمها را تکان میداد و صدای درنگ درنگ برخورد پرچمها با میلهها ریتم گرفته بود. صدایی شبیه به شمارش آغاز یک اتفاق.
روز هفتم با فیلم «خط فرضی» ساخته فرنوش صمدی آغاز شد. فیلمی که بازیگران چهره بسیار داشت. حضور چهرهها در بُرج میلاد به هر ترتیبی که باشد شور و شوق میآورد. دوربینها انگار بیشتر مشغول میشوند و خبرنگارها به تکاپوی بیشتری میافتند، چون دسترسی به سلبریتیها در روزهای معمول انگار آسان نیست.
«خط فرضی» اهالی رسانه را تلخکام کرد. با داستان غمانگیزی که روایت میکرد. اتفاقی که تا نشست خبری و حتی صحبتها ادامه داشت.
نوبت به «گیجگاه» رسید. روی صندلی سالن نشستم و از پشت ماسک با آن کلاه ایرلندی و موهای پریشان از دو سو چهرهاش تماشایی بود. فریدون جیرانی چهرهای است که اینروزها در «برج میلاد» به اهالی رسانه حس و هیجان میدهد، مردی که هنوز مشتاقانه در سالن مینشیند، فیلم میبیند و درباره آنها ساعتها و ساعتها سخن میگوید.
فیلم با بازیگران نامآشنا و فضایی که ساخته بود به نظر از همان ابتدا دلچسب میآمد. هر چه بود فضایی میساخت تا برای لحظاتی هم که شده از دل این جهان پر از تلخی خارج شوی و برای دقایقی در احساسها و فضاهایی که دیگر نیست، قدم برداری.
تصویر متفاوت حامد بهداد و البته حضور بازیگرانی چون جمشید هاشمپور، حسن رضایی و رضا صفاییپور هم در ایجاد این حال و هوا بیتاثیر نبود.
نشست هم با حضور چهرهها جان گرفت. به خصوص با حضور رضا صفاییپور (طوفان) که خاطرهساز سینمای دهه شصت بود.
با یادآوری روزهای کودکی، روزهایی که در سینما بلوار، فرهنگ و یا عصر جدید به تماشای فیلم مینشستیم و بعد برای خوردن غذا به رستورانی میرفتیم تا تفریحمان کامل شود، از برج میلاد خارج شدم. اما به هر سو نگاه میکردم تصویر واقعی چیز دیگری را روایت میکرد.
علیرضا بخشیاستوار