اختتامیه سیونهمین جشنواره فیلم فجر به خاطر نزدیک شدن به ساعت منع تردد وضعیت منحصربهفردی را تجربه کرد.
به گزارش ستاد اطلاعرسانی جشنواره فیلم فجر، از ساعات ابتدایی بعدازظهر چهارشنبه ۲۲ بهمن ماه «برج میلاد» حال و هوای اختتامیه به خود گرفت.
امسال به دلیل وجود بیماری کرونا و از سویی اهمیت رعایت پروتکلهای بهداشتی ورود مهمانان و عوامل به مقر جشنواره با سختگیری بسیاری صورت گرفت.
راه ورود به مرکزهمایشها با فاصلهای زیاد محسور شده بود و هر فرد برای حضور در مراسم اختتامیه جدای از ارائه کارت دعوت دو بار تبسنجی میشد و بعد به داخل مقر جشنواره وارد میشد.
لابی و راهروها سوت و کور بودند، چون خبری از اهالی رسانه نبود. تک و توک عکاسها را میدیدی که دوربینها را برای آغاز مراسم تنظیم میکردند، یا مسئولان تشریفات در برابر هر در و ورودی سالن منتظر مهمانها بودند.
جز نامزدها و برگزارکنندگان و البته تعدادی از عکاسان مطبوعاتی هیچ فرد دیگری را در سالن راه نمیدادند. حتی افرادی که قرار بود مراسم را از رادیو، تلویزیون و سایت جشنواره پوشش دهند، در فضایی بیرون سالن اصلی حضور داشتند.
مراسم اختتامیه ساعت ۱۸ آغاز شد و از آنجایی که قرار بود تا ساعت هشت شب به پایان برسد، همه اتفاقها بدون فوت وقت پیش میرفت.
بعد از تلاوت آیاتی چند از کلامالله مجید و پخش سرود انقلاب اسلامی اولین اتفاقی که گمان میرفت در اختتامیه به آن پرداخته شود، یادبود علی انصاریان بود. مردی پر تلاش که نتوانست در کنار مردم و عوامل فیلمش در جشنواره حاضر شود و رخ در نقاب خاک کشید.
اگر چه همه حاضران در سالن از این اتفاق متاثر بودند، اما صورت گریان پژمان جمشیدی و الناز حبیبی بیشتر در چشم مینشست.
یادبود دو هنرمند درگذشته «چنگیز جلیلوند» و «پرویز پورحسینی» هم به سرعت برگزار شد تا نوبت به اهدای سیمرغها برسد. لحظاتی که اشکها و لبخندها و شاید ناراحتیها در کنار هم نمود پیدا میکنند.
از آنجا که از ابتدای مراسم دبیر جشنواره بنای سخنرانیاش را بر نطقی کوتاه گذاشت، هم برندگان و هم افرادی که میخواستند جوایز را اهدا کنند بی اتلاف وقت روی صحنه میآمدند و جایزه را میگرفتند و به یک تشکر کوتاه بسنده میکردند و میرفتند.
در این میان رضا عطاران که برای دریافت جایزه «بهترین بازیگر نقش اول مرد» برای فیلم «روشن» روی صحنه رفت مثل همیشه آن روحیه طنازش را عیان کرد و گفت :« امیدوارم حالا که واکسیناسیون شروع شده زودتر این کار انجام شود و در هر شهر یک آمپولزن نگذارند که سریعتر از این ماجرا خلاص شویم.»
مراسم با سرعت بالایی به پایان رسید. آنگونه که وقتی به ساعت نگاه کردم دیدم مراسم زودتر از آنچه که حتی گمان میبردم به اتمام رسیده است.
عکسهای یادگاری را که گرفتم از «برج میلاد» بیرون زدم. با خیال و خاطرات جشنوارهای که در سال کرونایی هم عجیب بود، هم متفاوت و هم شیرینیهای خودش را داشت.