جشنواره فجر علاوهبر ماهیت هنری و سینمایی خود همواره به منزله یکی از پلتفرمهای فرهنگی و اجتماعی سینمای ایران به شمار میرود.
برگزاری چنین پلتفرمی همچون سایر جشنوارههای جهانی مضافبر برجستگیهای هنری و سینمایی در دل خود، میبایست از جلوههای نمایشی و بصری برخوردار باشد. جلوهای که توسط عوامل سازنده آثار در ساحت فرش قرمز در منصه نمایش گذاشته میشود. اکنون با نگاهی به جشنوارههای پیشین، این سوال مطرح میشود که آیا جشنواره فجر توانسته است با برگزاری فرش قرمز آن نگاهی که ریشه در تاریخ، فرهنگ و هنجارهای ایران و ایرانی دارد را به منظور برساند؟
پاسخ به چنین پرسش طویلی در قابهایی که از جشنوارههای گذشته باقیمانده نهفته است. قابهای مذکور خبر از دور افتادگی هنجارهای اجتماعی نسبت به اصل خود میدهد. هنجارهایی که در جایگاهی معلق و بیریشه با هر جغرافیایی ساز ناکوک میزنند. بطوریکه اگر بخواهیم به مثابه فرهنگی جهانی به آنها نظر کنیم، نه در شرق و نه در غرب قابل رویت نمیباشند. در منظوری واضحتر شمایلی که عوامل آثار -خصوصا بازیگران(!)- برای حضور در فرش قرمز در نظر میگیرند، از توابع پوچی و نیستیست! آنها در مقاطع مختلف جشنواره عیار فرهنگ ایران را زیر پای خویش میگذارند و به کارکرد فرش قرمز جنبهای تزئینی میبخشند. در صورتیکه جشنواره فجر و فرش قرمز آن میبایست جلوهگر فرهنگی راستین از بطن جامعه و تاریخ آن باشد.
تاکنون آنچه از فرش قرمز به بار آمده ذهنیتی مغشوش از جامعه و فرهنگی نامعلوم بوده است که در بیهویتترین شکل ممکن به نمایش گذاشته شده است. در ادامه باید گفت حضور بازیگران با چنین شمایلی نه حتی آبرومند بلکه شاخصههای فرهنگی و ملی را دچار تحریف میکند.
اکنون چهلمین جشنواره فجر با ارائه شیوهنامهای دغدغهمند فرصتی تازه در بر هم زدن معادلات پیشین است. فرصتی که میتواند با طرح اصول و هنجارهای ایرانی-اسلامی فرهنگی تمام قد از جامعه و تاریخ ایران را رسم کند و هویت جشنواره فجر را تقویت کند. چهلمین جشنواره فجر با دبیری مسعود نقاش زاده بستریست برای رجعت به خود و جداسازی فرش قرمز از ویترینهای تزئیناتی و باسمهای. به بیانی دیگر رسیدن به استانداردهای اینجایی و اقلیمی که میتواند پرچم اخلاق و فرهنگ ایران را به اهتزاز درآورد.