ماهیت عنصر دادخواهی و برخورداری از امتیازهای حقوقی در دادگاهها دارای بار دراماتیک است و بنا بر آن، تولد و تکامل ژانر دادگاهی در تاریخ سینمای ایران، قابل رویت بوده است.
مقدمه؛ در نظریه اندرو تئودور پیرامون ژانر عناصر شکلی، روایی و مضمونی تثبیت شده در آثار سینمایی هستند که گونهای از فیلمها را در کنار یکدیگر قرار میدهد. این تئوری که با رویکرد مرگ مولف در فرانسه کلید خورد، سبک و نوع خاصی از سینما را توصیف میکند و به مخاطب اجازه میدهد که آثار سینمایی را نه در قالب مولفهایشان بلکه در رعایت سبک مورد نظر تحلیل کنند.
جشنواره فجر هر ساله با اختلاطی از مضمون و سینما در سودای الحاق تالیفات هر هنرمند بوده است، تالیفاتی که اساسا از ساختاری فرمیک و مقدمهای برخوردار بودهاند. حال اگر بخواهیم چارچوب این الگوها را در قواعد و ضوابطی کلی سر هم کنیم مستلزم برچسبی نشانهدار خواهیم بود. ژانر آن برچسب مورد نظر است. برچسبی که ساز و کار مختص به هر فیلم را ترسیم کرده و ورود هر فرد را به جهان فیلم تسهیل میکند.
بنابراین ژانر -که خود کلمهای فرانسویست- با دستهبندی آثار سینمایی، گونههای مختلف هنری را منطبقبر متعلقات خود توصیف میکند. حال اگر متعلقات مذکور در سیستمی فرمیک به ساحت درام جاری شوند، رسالت یکی از اصلیترین قواعد سینما ادا خواهد شد. در بررسی فیلمهای درام دادگاهی حقوقی و فیلمهای آن در جشنواره فجر، نمونههایی قابل ذکر است.
میخواهم زنده بمانم؛ این فیلم ورای رویکردی اتمسفریک در ساحت دادگاه از عناصری تماتیک برای اشاعه هیجان و ترسیم درام سود میجوید. فیلم بر مبنای معضلات زناشویی و خانوادگی کودکی را به مسلخ خودکشی میکشاند و مرگ او را به گردن مادرخواندهاش میاندازد. حال فرامرز قریبیان به عنوان شوهر متهم، محبت و ارادت به همسرش را در ساحت تیپاژ (وکالت) خود جاری میسازد و از وی دفاع میکند.
روایت از پس ایده خود با رویکردی ملودرامیک پلات خود را گسترش میدهد و در سودای عمق دادن به ساختارهایی مضمونی، پیرنگی دیگر را در خود ایجاد میکند. باردار شدن متهم در قالب امری انسانی و برانگیزنده فضای ملتهب فیلم را تلطیف کرده و در ضمن آن ضربالاجل اعدام را به مثابه عنصری آشنازدا در کالبد تعلیق میدمد. تعلیق مذکور با گرتهبرداری از الگوهای حقوقی و جرمشناسی به بار میآید.
و باز هم در نهایت اگر بخواهیم درونمایههای روایت را با توجه به کارکرد موتیفهایی گرهمند بسنجیم به ساختار تعلیق میرسیم، تعلیقی که از بطن آن عصاره انسانیت تراوش میشود. البته انسانیتِ مزبور در مقطع زیباییشناسی نیز تعریف میشود. فصل آخر فیلم با اعمال مونتاژ موازی و عاریه گرفتن از مرگ یک ماهی اهمیت زندگی و زندهماندن را به شکلی بصری تئوریزه میکند.
کلوزآپ؛ نمای نزدیک [یا کلوزآپ] یکی از شاخصترین فیلمهای عباسکیارستمی با انگیزههایی رئالیستی است که در تلاقی با ساحت روایت اصول مستندسازی را پیاده کرده و با طی و طریقی رئالیستی به مطلع درام نقب میزند. جنبههای مستندگونه فیلم در امتزاجی مشارکتی، نمایشی و بازتابی پیرنگ کلی اثر را تشکیل میدهد و به واسطه آن فرم مضمونی اثر را ترسیم میکنند.
فیلم بازخوانی روایتی از یک کلاهبرداری است که در آن حسین سبزیان خود را در کالبد محسن مخملباف در آورده و به خانواده آهن خواه معرف میکند تا به نحوی بتواند تمایلات نفسانی خود را در ارتباط با سینما ارضا کند.
کیارستمی با بیانی پیرنگ در پیرنگ ایماژی که از کلاهبرداری مزبور شکوفا میشود را دراماتیزه میکند و با تکیه بر آگاهی مخاطب از این رویداد پارامترهای تعلیق را بر منطق مونتاژ سوار میکند.
به بیانی دیگر فیلمساز استقلال فرمیک را از روایت میگیرد و آن را در کرانهٔ رئالیسم متبلور میکند. کرانهای که در فضای دادگاه و پاسگاه با توجه به جستارهای فیلمساز شکل گرفته است. در واقع روایت اثر -و منطق دراماتیک آن- همواره منوطبر ضوابط دادگاه در ساحت ذهن مخاطب نائل میگردد. از طرف دیگر نیز حیات حضوری، بیانی و زیستی دادگاه به پیرنگ داستانگوی اثر وابسته است. در نتیجه دیالکتیک این دو الگو سنگبنای انسانیت را در اثر تعبیه میکند.
کلوزآپ جلوتِ حقیقیِ سینمایی واقعگراست که در هیئت احساسات جان میگیرد و بر طبق اساسی آرتیستیک در سبک و گونه خود یکه تازی میکند.
من مادر هستم؛ فیلم من مادر هستم ساخته فریدون جیرانی با جامه انسانیت روایتگر اضمحلالی درون خانوادگی میشود که از پس آن رویدادی غیر مترقبه ساطع میشود. رویداد مزبور در مقطعی پساساختارگرا پیکره جامعه را به لرزه در میآورد و برای نخستین بار پس از انقلاب با زبانی انتقادی امور غیراخلاقی را سلب میکند. فیلم با الگویی پیرفتی قصد دارد جایگاه والای مادر را در دادگاه تکوین ببخشد و از بطن آن غنای خانواده را به جنگ روابط غیراخلاقی روانه کند.
در نهایت فیلم من مادر هستم نگینی خرد و یگانه در تالاب سینمای ایران است که با برجستگیهایی نمایشی و ملودرامیک افکار جامعه را متوجه خود میکند، در این اثنا حضور دادگاه به مثابه فضایی قداستوار پیکره حقانیت را صیقل میدهد.
هیس دخترها فریاد نمیزنند؛ دادگاه مضافبر نمایشِ امور عقیدتی و حقانی میتواند قلمرویی برای اشاعه فرهنگ آسیبشناسی در ساحت جامعه باشد و در مسیر چنین رویکردی هنجارهای نامطلوب را برجسته و آنها را سرکوب کند.
پوران درخشنده در دنباله راه من مادر هستم با فیلم هیس دخترها فریاد نمیزنند پُرترهای روایتمدار از دغدغهای نامانوس با جامعه خلق کرده و بر ساحت فرهنگ گسیل میدارد. او از حجابهای پوشالی همچون آبرو و حیثیت عبور کرده و به سانِ پتکی آرمانگرا بر سر اذهان خفته فرود میآید تا نیمه تاریک مسائل اخلاقی را روشن سازد.
او با منطق انسانیت ورای ملازمات دادگاهی حکم اخلاقگرایی را در ایماژهایی ملتهب صادر میکند.