دیدهبان از جمله فیلمهاییست که توانسته مختصات جنگ را به درستی در امر همذاتپنداری اعمال کند و به واسطه آن شاکله آشنازدایی را برقرار سازد. بنابر تعریفات گفتهشده میتوان از دیدبان به مثابه اثری شاخص و گنجینهوار در تاریخ سینمای ایران یاد کرد.
اولین نکته که در مسیر زیباییشناسی اثر مخاطب را گرفتار خود میکند، به کاربستن شگردهاییست که در خلق «معنا» تعریف میشوند نه «ژانر»!
در واقع ابراهیم حاتمیکیا در پیرفت نماهای خود سعی داشته روایت یک دیدبان را ابتدا به مثابه فردیت و منیت در نظر بگیرد، سپس وی را با مقتضیات جنگ دمخور کند. چنین رویکردی فیلمنامهٔ شخصیتمحور اثر را تا غایت فرمی حسمدار گسیل میدارد.
با نگاه به تیتراژ آغازین فیلم به طی و طریق فیلمساز در پرورش شخصیت نزدیک شده و در ادامه آن شاخصههای اعمالشده را رج میزنیم. نمای نخست فیلم همسو با تیتراژ آغاز از نگاه نقطهنظر دیدهبان میباشد که در حال بررسی سپاه دشمن با دوربین شکاری است. ورود به جهان اثر با نمای مزبور به بهترین شکل ممکن ارزشهای تیپولوژیک فیلم را پیاده میسازد و سنگبنای -کُنش دیدبانی- را در عنصر شخصیت تعبیه میکند. در ادامه اهمیت دیدهبان و کارکرد آن توسط ماهیت جنگ و روایت اثر برملا میشود. برملا شدنِ این امر سوار بر ارزشهای دفاع مقدس زیست کاراکتر و ساختار شخصیت را ترسیم میکند. ساختاری که با برجستگی عناصر تماتیک و تکنیکال بر بام عصمت و طهارت قرار میگیرد.
با رجعت به متن داستان شاهد الگویی اپیزودیک در مسیر دیدبان خواهیم بود. او در مسیر رسیدن به خطِ مقدم در مقاطع گوناگون با افرادی دیدار میکند که بر اهمیت حضور او ارزش میگذارند و حضور او در جنگ را با عیاری دراماتیک میسنجند. در سمتی دیگر مراوداتی دیدهبان با سایرین برقرار میسازد، منطق اسطورهایِ اثر را به مکتب ژانر گسیل میدارد و به دورنمایی از فهم معراج در فیلم اشاره میکند. به بیانی دیگر فرهنگ معراج را در مواجهه دیدهبان با خویش و با دیگران برای مخاطب هموار میسازد.
اگر به عبارت «مواجهه با خود» دقت شود، نگره یا مفروضی دیگر از ساختمان قصه بروز مییابد. نگرهای که بر اصل رمانیستم در نسبت با مرگ برقرار شده و در پیرنگی درونی -تنها با خلوت دیدبان- هویدا میشود. با دریافت این نظریه به درونمتنیت اثر رجوع کرده و خمپارههایی را میبینیم که مسیر دیدهبان به زمین اثبات میکنند اما غیر فعال هستند. اگر بارگذاری این ایده در مساحت فیلمنامه تعریف شود، میتوان آن را کُنشی از سوی سرنوشت قلمداد کرد که در قبالش میبایست واکنشی پدید آید. واکنش دیدهبان به این امر از توابع ارزشهای معنوی و مقدس جنگ است. او جایگاه خود را نسبت به وقایع کنونی در مییابد و به موازات آن چشمههای انسانیت را در عمل به وظیفه و پاکبازی در راه میهن روانه میدارد.
از دیگر ضوابط به کار رفته در ساختار معنویت و فردیت فیلم میتوان به تماثیلِ جنگمحور اشاره کرد. تماثیلی که با شگرد اسلوموشن برجسته شدهاند. اگر شهادت آن سرباز جان بر کف را در برابر تانکهای بعثی در نظر بگیریم، تکنیک اسلوموشن و سویههای ادراکی آن تحت لوای رمانتیسم -شور ایثار- برجسته میشود.
در نهایت فیلم دیدهبان جملگی قواعد مضمونی و فرمی خود در خدمت شخصیت قرار میدهد و رستگاری او را به منزله پایان سفری عاشقانه و ملیگرایانه در نظر میگیرد. سفری که مخاطب در آن از ابتدا با سازوکار تیپیکال یک دیدهبان آشنا میشود و اهمیت آن را هضم میکند.
شهادت دیدهبان از منظر زیباییشناسی حائز اهمیت است. در واقع پایانبندی فیلم و مرگ او مضافبر نمایشِ معراج عاشقانهٔ یک سرباز، شمایلی تماتیک را از حقیقت جنگ را به فیلم تزریق میکند. نمای لانگشات گرفتهشده از درهٔ مقاومت ایرانیان و تنِ تار و مار شدهٔ جملگیِ آنها طبیعت و حقیقت جنگ را رسم میکند.
یادداشت از محراب توکلی