نشست فیلم «پرده آخر» تحت عنوان از تراژدی تا ملودرام در خانه جشنواره برگزار شد.
به گزارش مرکز اطلاعرسانی روابطعمومی چهلمین جشنواره فیلم فجر، در ششمین روز از برگزاری جشنواره فیلم فجر، برسی و نمایش گنجینههای سینمای ایران، نشست فیلم «پرده آخر» تحت عنوان (از تراژدی تا ملودرام) با حضور اکبر نبوی نویسنده و کارشناس سینما (مجری) و دکتر تاجبخش فنائیان (کارگردان و مدرس دانشگاه) در خانه جشنواره برگزار شد.
اکبر نبوی در ابتدای این نشست عنوان کرد: واروژ کریم مسیحی روایت خود را در فضایی تراژیک آغاز میکند و در ده دقیقه پایانی با ملودرام کار را به پایان میرساند. پرده آخر ابعاد و شاخصه خاصی دارد.
فنائیان در ابتدای سخنانش درباره تراژدی در فیلم پرده آخر بیان کرد: اصطلاح تراژدی متداول شده و اذهان با آن قرابت دارند اما تراژدی از تعریف ارسطو به خطای تراژیک قهرمان باز میگردد و در نهایت فاجعه به وجود میآید. خطای تراژیک را قهرمان مرتکب میشود و از این بابت نمیتوانم پرده آخر را تراژدی بنامم زیرا قهرمان اشتباهی ندارد و در جدالی که وجود دارد مظلوم است اما خطاکار نیست. همچنین درگیری بین ضدقهرمان و قهرمان وجود دارد که بین خیر و شر است.
توطئه برای تصاحب ملک قهرمان را به ورطهای میاندازد و ورق در دقیقه پایانی بر میگردد و این تعریف ملودرام است چرا که تا دقایق پایانی همه چیز به ضرر قهرمان و در نهایت به نفع او میشود.
او ادامه داد: فیلم کاملا ملودرام است و ضدقهرمان تلاش خود را میکند؛ میخواهد او را به مهلکهای بندازد و این مسیر جدال به نفع قهرمان ملودرام است. هر عاملی که باعث شکست ضدقهرمان شود و پایان خوش رقم بخورد از قواعد ملودرام است. ضد قهرمان و قهرمان در این فیلم مظلوم و ظالم است.
فنائیان توضیح داد: فیلم از بابت پیشرفت در ژانر کار موفق بوده و نتیجه به خوبی و با ظرافت رقم خورده است و پایانبندی کاملا شاد است. ما در یک فیلم صرفا با ژانر مواجه نیستیم و با سبک مواجهیم. این یک فیلم اکسپرسیونیسم است زیرا به درون افراد نفوذ میکند و آنچه را درونشان میگذرد، آشکار میکند. این فیلم به لحاظ فیلمنامه و کنش و واکنشها رجوع به درون دارد.
فنائیان اضافه کرد: ماجراها از درون آدمها آشکار میشود و این از لحاظ نورپردازی هم مورد توجه قرار گرفته است. تاریکی و روشنایی و تمایل بیشتر به تاریکی، رجوع به اکسپرسیونیسم است که میخواهد به جاهایی که تاریک است دسترسی پیدا کند و از این بابت، ظرافت به خرج داده است.
وی ادامه داد: به جهت تحصیلات کریم مسیحی و تسلط او به تئاتر، ژانر، سبک، ساختار، موضوع و کار در پایان خوش، همه حقایقی را که ما لحظه به لحظه پیگیری کردهایم، آشکار میکند. شهرت او و موفقیتش در سینما از عرصه نمایش پایهگذاری و با دید تئاتری و علمی و هنری نشات گرفته است.
تاجبخش فنائیان درخصوص وضعیت حوزه نمایشی کشور عنوان کرد: در دوره دهه شصت و اوایل ۷۰ فیلمسازی و تئاتر تحت تاثیر انقلاب گرایش به اندیشهورزی داشت و انتقال مفاهیم عمیق اجتماعی، انسانی و مذهبی واقعا در کارگردانها وجود داشت اما تغییراتی حاصل شد که بخشی ناشی از مسائل اقتصادی، سیاسی و زندگی متداول اجتماعی و تغییر الگوها بود. این تغییرات موجب شده که وضعیت ویژه فعلی متفاوت از آن دوره باشد. امروز خیلی کارها شاید چشمگیرتر هم باشد زیرا بازیگرانی تربیت شدهاند که بازی خوبی دارند و کارگردانها و افراد دیگری هم هستند که میخواهند کار جذاب کنند و تماشاگر بیشتری داشته باشند و اگر به لحاظ علمی و هنری بخواهیم نگاه کنیم، میتوانیم ادعا کنیم که این مسیر درست نیست.
او ادامه داد: در دهه ۶۰ و اوایل ۷۰ نیز مسیر درست و منتهی به نتیجه نبود. سطح آگاهیها نسبت به مفاهیم فلسفی و اندیشهورزی دست کم گرفته شده بود و گیشه حرف اول را میزد. اگر آن دوران پایه محکمی برای مسیر اندیشهورزی وجود داشت نتیجه این نبود. مشکل من گیشه نیست بلکه نگاه صرف به گیشه است. آن دوران شناخت علمی به هنر وجود نداشت و در دانشگاه نیز فلسفه هنر و بهتدریج مذهب جدی گرفته نشد؛ شکل ظاهری مذهب در برخی آثار بود اما اندیشههای مذهبی مبتنی بر عرفان و فلسفه پایهریزی نشد.
فنائیان ادامه داد: اشکال از همان دوره شروع شد. پایهریزی درستی شکل نگرفت و جدیت دهه ۶۰ و ۷۰ جنبه احساسی و انفرادی داشت. تعداد مراکز آموزش عالی زیاد شد و دانشگاه هم تحتتاثیر از هم گسختگی اندیشهها مربوط به فلسفه هنر بود. ذهن هر دانشجویی بهم ریخته شد و دانشگاه چارچوب خوبی را منتقل نکرد.
او اضافه کرد: در درسهای دانشگاه عناوین و شرح دروس فلسفه هنر هنوز جدی نیست، مبنای هنر ضعیف است. در شکل گسترده میشود اما در مفاهیم و جهانبینیها جدی گرفته نمیشود. هر کشوری بر مبنای جغرافیای فرهنگی خود فلسفهای را ترجیح میدهد. در ایران مبنا اسلام و شیعه است. ما متکی به عرفان هستیم و فلسفه در کشور ما در طول تاریخ مهم بوده است. مرز جغرافیایی ما نشانهگذاریهای خاص داشته و حافظ و سعدی و دیگران مبانی اندیشه یکسان و نقطه مشترکی در اندیشهها، افکار و فرهنگ ایرانی داشتند. این حلقه اندیشهای به ویژه در هنر سالهاست که در کشور مفقود شده است. چیزی که جریان دارد فاقد اندیشههایی است که در فرهنگ ایران ریشه دارد. حافظ و سعدی و مولوی را این فرهنگ خلق کرده اما این فرهنگ جدی گرفته نشده است. ما کثرت را داریم اما وحدت نداریم درحالی که بنیان فلسفه ایران بر مبنای کثرت در عین وحدت است.
نبوی اشاره کرد: سینمای ایران به لحاظ ژانر مشکل دارد.
فنائیان ادامه داد: فناییان گفت: گفته میشود واقعه عاشورا تراژدی است در حالی که حماسه است و حماسه یک ژانر است. ما نمیدانیم این حماسه باید در چه سبکی ارائه شود و حماسه تاثیرگذاری عمیق دارد.
وی افزود: ما این ژانر را نداریم و به آن فکر نشده است. اگر کارهایی را میبینیم که تفکر دارند، در شاخههای درخت این اثر شکل پیدا کرده است و اتفاقهای خاص هستند، شاید خود کارگردان و نویسنده هم نتواند آنها را ادامه دهد چرا که او هم تحت تاثیر شرایط تغییر میکند.
ما چرا در راس هنر جهان نباشیم وقتی فردسی داریم. اگر بین هومر و فردوسی مقایسه کنید فردوسی غالب میشود و ما حتی در روخوانی آثار فردوسی مشکل داریم چه برسد به ادراک آن.
وی در پایان خاطرنشان کرد: فردوسی واژگانی دارد که در گفتوگوهای روزمره مردم وجود دارد اما زمانی که میخواهیم شعر بخواهیم دچار مشکل میشویم. برخی از هنرمندان ما شاهنامه و مولوی را خوب نخوانده، درک نکرده و با مبانی آشنا نیستند و نمیدانند از کجا سرچشمه گرفته است.