در هفتمین شب از اکرانهای چهلمین جشنواره فجر دو فیلم با نامهای «نگهبان شب» و «موقعیت مهدی» به نمایش درآمد که در هر دو حجم دلربای اخلاق و رویا با توجه به جهانبینی فیلمساز برجسته و در تارک ذهنیات مخاطب دمیده شد.
نگهبان شب؛ بر مزار درختهای سالخورده
نگهبان شب ساخته رضا میرکریمی با رویکردی شخصیتمحور در امر داستان به پیرنگی انسانمدار میرسد و از قِبل آن مختصاتی شکیل از ارزشهای اخلاقی و خانوادگی را ترسیم میکند. ارزشهایی که منطبق بر زیست کاراکتر اصلی آکنده از مقتضیات روایت بوده و در پرتو احساسات رنگ و بوی روایت میگیرد.
منظور از مقتضیات روایت، وحدت بلامنازع زمان و مکان زیر سایه سببیت -علت- است که با حضور معلولهایی درخور کارویژهای با نام درام را خلق میکنند. خلق درام در ادامه روایت با اتصال به جریان جاری در فیلم وارد سیستمی معنایی شده و محتوایی ارزنده را میسازد. از آنجایی که محتوای مزبور خود به طرزی موتیفگونه در گستره تصویر برجسته شده و جسم مییابد.
اگر بخواهیم با توجه به سیاهه بالا به جهان روایی فیلم ورود کرده مثالهایی را به کار ببندیم.
شخصیت رسول در انطباق با برادر رفته همسرش توسط موقعیتهایی برای نداشتن -یا داشتن- شجاعت و مردانگیِ لازم سنجیده میشود. آزمون وی در پایانبندی اثر با یک رستگاریِ معنادار به موفقیت آراسته میشود. آراستگیِ گفتهشده معلولی فرمیک برای ساختمان سببیت در اثر است.
در مثالی دیگر میتوان به ضابطهای ذهنی در افکار رسول اشاره کرد -به عشق او- که ساحت اتمسفر را در فیلم برای تکوین روایت عمیق میسازد. این ذهنیت با پیشدرآمدی که -در امر سوبژکتیو- برای کنشهای کاراکتر اصلی میسازد، آنچه در عینیت رخ میدهد را دراماتیزه میکند و سیستم روایی فیلم را تغذیه میکند. فرم ذهنی کاراکتر اصلی علاوه بر کارکرد داشتن در امر روایت بر پرسونای کاراکتر تاثیر گذاشته و آن را در ذهن بیننده برجسته میکند.
فرهنگ دوربین نیز در این اثنا آرایهای شیوا در منطق میزانسن است. حرکت لانگتیک دوربینِ روی دست، فضایی زنده را برای ارتباط بخشیدن به کاراکترهای حاضر در میزانسن مهیا میکند. در واقع هر موقعیت با هر حرکت دوربین رابطهای اتمسفریک را ما بین کاراکترها و فضایی که در آن حضور دارند به وجود میآورد. رابطهای که سراخر به منزله سیستمی زنجیرهوار تعریف و تاویل میشود.
در نهایت فیلم نگهبان شب با بارگذاری عناصر داستانی در کالبد پیرنگ و تعمیم آنها از نگاه کاراکتر مفروضاتی اخلاقی، انسانی و احساسی را به وادی معرفت گسیل میدارد.
از دیگر توابع مفروضات مزبور میتوان به حیات درخت در فیلم نظر انداخت. درختی که از بنیان جایگاهی خموده و مضمحل در فیلم داشته و حفاظت از آن به مثابه دستمایهای اخلاقمند به ساختارهای بیانی فیلم تزریق میشود.
موقعیت مهدی؛ بازگشتی در کار نیست!
هادی حجازی فرد در مرز پایمردی و اسطورهگرایی منطقی اپیزودیک را در اثر خود به کار میبندد و از طریق آن انگیزههای ساختی خود را با توجه به زندگی مهدی باکری بر پا میکند. انگیزههایی که با فرمی تصویری و تکنیکال بر مختصات ذهنی جاری میشوند و در سمتی دیگر الگوهای ژانریک را در ساحت دفاع مقدس جلا میدهند. فیلم موقعیت مهدی در ساختارهای سبکیِ جنگ هشت ساله هنجار شکنی کرده و فرمی با طراوت را در جبهههای مقاومت ملی ارائه میدهد. در مثالی بارز دالیِ عقبگرد دوربین در جهت فرار یکی از سربازان به سنگرهای خودی.
ورای بحث تکنیک و چگونگی میزانسن، منطق روایی اثر نیز دارای آرایههایی قابل توجه است. فیلمنامه با مسیری اپیزودیک سعی دارد نقاط مهم زندگی مهدی باکری را برجسته سازد و به واسطه آن چگونگی شهادت او را به ساحت درام روانه سازد. گسست موقعیتهایی که مهدی باکری در آنها قرار گرفته علاوهبر زیست شخصی وی در فاز جنگ نیز بسیار قابل ملاحظه است. فازی که در آن شهید باکری به مثابه یک فرمانده باقاعده در خانواده و جبهه آزموده میشود و اولین شخصی که او را در دادگاه معرفت و مردانگی محاکمه میکند خودش میباشد.
در نهایت محاکمه خویشتن عنصری میشود در امر پایمردی شهید باکری و رهنمون شدنِ وی در مسیر جاودانگی…
نویسنده: محراب توکلی