در هشتمین روز جشنواره فیلم فجر فیلمهای «بیرویا» به کارگردانی آرین وزیردفتری و فیلم «بدون قرار قبلی» به کارگردانی بهروز شعیبی به نمایش درآمد. دو فیلمی که با ورود غریبهها به داستان فیلم نظم پیشیناش از دست میدهد و اوضاع دگرگون میشود.
به گزارش مرکز اطلاعرسانی روابطعمومی جشنواره فیلم فجر، «بیرویا» به کارگردانی آرین وزیردفتری فیلمی رازآلود است که در جهانی وهمی یا ذهنی میگذرد. این فیلم از نظر نحوه روایتپردازی جهان تازهای را به نمایش میگذارد. این فیلم میتواند از جنبههای مختلف روانشناسانه، رازآلود و واقعیت مخدوش مورد بررسی و تجزیه و تحلیل قرار بگیرد. وزیردفتری در اولین ساخته سینماییاش به سراغ روایتی متفاوت رفته است که در سینمای ایران کمتر مورد توجه و تاکید فیلمسازان قرار گرفته است و از این منظر فیلم تازگی دارد.
فیلم «بیرویا» نظم درحال تغییری را به نمایش میگذارد که با ورود زنی ناشناس تمام فضا دستخوش تحول میشود. جالب اینجاست که دانستهها و درک مخاطب از فضا از دریچه راوی غیرقابل اعتماد اخذ میشود. از این مجرا فیلمساز فرصت مناسبی برای تغییر و چرخش موقعیت پیدا میکند تا واقعیت مخدوش شده را به نظم طبیعی آن برگرداند. انتخاب راوی روانگسیخته و همراه شدن با او باعث تازگی در نحوه روایت این فیلم میشود.
فارغ از خوب یا بد بودن «بیرویا» با نحوهای از روایتپردازی مواجه هستیم که نمیتوانیم در آن مداخله کنیم و با پیش رفتن لحظه به لحظه داستان ما نیز از جریان داستان آگاه میشویم تا درنهایت بتوانیم این روایت مخدوش شده را در ذهن خودمان به صورت منظم بازسازی کنیم و از سیطره نگاه راوی غیرقابل اعتماد فیلم خارج شویم و رویدادهای داستانی را مرور کنیم.
در انتهای فیلم درمییابیم زن ناشناس نه زن تنهای ابتدایی بلکه در اصل، خود راوی بوده است و ما تمام وقایع را از دریچه آن راوی غیرقابل اعتماد بهطور وهمآلود و رازآمیز تماشا کردهایم اما ورود زن ناشناس دریچه ورود وهم و مالیخولیا به فیلم است.
بیگانهای در وطن
«بدون قرار قبلی» به کارگردانی بهروز شعیبی فیلمی متفاوت با ساختههای اخیر این کارگردان است. شخصیت اصلی این فیلمی زنی بیگانه و دور از وطن است که به واسطه یک اتفاق تلخ به کشور برمیگردد. او که بعد از سی سال همچون بیگانهای به سرزمین خودش بازگشته است رفتهرفته با فضای ناآشنایی که در آن قرار گرفته اخت شده و تمام تصورات و برنامهریزیهایش عوض میشود.
فیلم اگرچه از سکانسهایی در خارج از کشور و آلمان آغاز میشود اما در نشان دادن تصویری واقعی از یک زندگی مهاجر موفق است. فضای فیلم توریستی نیست بلکه نمایش دادن جلوههای زندگی ایرانی در آن با طمانینه و در قالب شخصیتها و برخوردهای مختلف به نمایش گذاشته میشود.
بازیهای فیلم در راستای نشان دادن وضعیت کلی موقعیت است و علیرغم کوتاه و بلندی نقشها همه در ساختن آن وضعیت مشارکت دارند. مصطفی زمانی در یک نقش کوتاه توانسته نقشی باورپذیر ایفا کند. پگاه آهنگرانی نیز توانسته نقش درستی از یک مهاجر -که به خوبی نمیتواند به زبان مادریاش تکلم کند- به دست دهد.
باوجود این که شخصیت اصلی زنی بیگانه در شهر است اما فیلم فضای اگزوتیک ندارد و قرار نیست فیلم بامعرفی فرهنگ و تاریخ و سنتهای ایرانی پیگیری شود. اگرچه در وهله اول زن مهاجر بیگانهای است که به دنبال پدرش آمده است اما درنهایت این پدر است که اقتدار و مهرش همواره حاضر است، علیرغم این که جسم پدر از دست رفته. بودن و نبودن توامان پدر، یا حضور حاضر و غایب پدر انگیزه جستجو و همراه شدن زن با وطناش میشود.
در این فیلم نیز همچون فیلم «بیرویا» موقعیت اولیه با ورود زنی بیگانه با محیط، داستان دچار دستانداز میشود و وضعیت نهایی کاملا متفاوت با شرایط ابتدایی و شخصیتهای اولیه است. گویا حضور یک غریبه میتواند تمام اوضاع را متحول کند.
کامبیز حضرتی